از نوشتن لذت میبرم….
بخصوص…
وقتی که میبرم….
مخاطب را از اکنون بیرون به جایی بلند از پیرامون…..
تا ببیند
که با جهان و جهانیان چهها کردهاند چه میکنند
و تن
چرا جای جان را گرفته است همهچیز را از اغلب
لذت میبرم
بویژه
وقتی که او
در نوشتههام سهمی دارد در نانوشتههام جای پایی
که مخاطب ردِ آن را میگیرد
تا به خودش میرسد میرسد به واژهها و ترکیبهای مطرود:
عشقورزی
قناعت و بلندنظری و آن «نه»
که قد علم میکند
در برابر وادادگی فرصتطلبی و فرومایگی
کی
کجاست به چه معنا جاودانگی
جز آن لحظه
که مینویسم یا با او که ردپاش در این سطرهاست
به بستر میروم
میروم تا آنطرف زمان تا جاودانگی
از مجموعه «دیگر نبودم مرده بودم»
انتشارات مروارید، تهران، بهار ۱۳۹۷
A