دو شعر از فرناز فرازمند
شعر اول
گوش میخوابانم به دشت
و سواری از اسبش پیاده میشود در سینهام
اندوهگین مینشیند به بازی با خاک
که چرا گوش خواباندهام
نمیشنوم
چه سرخ میدود
تا شاخهگلی برای من
و خسته خواب میرود
نمیداند
اینهمه لاله از کدام گوش
میخواباندم به دشت؟
شعر دوم
میان ما
سکوت
نازکای یخ
ساتنی سفید
نفس نمیکشم
که آب نشود
بنفشه بکاری
در خاک چشمهایم
من که ترسای پیشانیام
رستنگاه خاکستر و
خطیست
میان دریا و آسمان
تیراژه طاق نکنی
طاووسِ تر!
بپر