این مجموعه شامل نه داستان مدرن است . اولین داستانهای مجموعه ، داستانهایی هستند که بیشتر در لفافه ی تشبیه ومجاز و استعاره بیان می شوند. اما در داستانهای آخر مجموعه ما به وضوح متوجه میشویم که نویسنده انگار خودش را رها کرده . گویا از این جا به بعد است که پس از سکوت شروع میشود. در داستانهای اول، نویسنده هنوز درگیر ترس از سانسور و خودسانسوری است، به همین دلیل با پیچیدن جملات و مفاهیم در لباس تشبیه و استعاره و مجاز، سعی در لاپوشانی خودش دارد. یعنی این مجموعه داستان ، به وضوح به دو بخش تقسیم میشود، بخش اول داستانهایی بیشتر در لفافه و بخش دوم داستانهایی سبکتر وروان. انگار در این داستانها نویسنده نیزه ای برداشته و آن لباس ظاهراً فاخر را دریده و خودش را عریان کرده ، بی آنکه از این عریانی شرم داشته باشد. حتا این رهایی به شخصیت هایش هم نفوذ کرده . کما اینکه راوی در داستان لاک پشت صد و نود و دو سانتی ، به عنوان یکزن لیدر و راهرو وارد گود میشود، اگرچه به نتیجه ای که مدنظرش است نمی رسد. در این داستان ما شاهد همان مناسبات معیوب در ایران، در روابط آدمها خصوصا زنان و مردان هستیم. گویا برای بعضی از مهاجران فقط جغرافیاست که فرق کرده و تمام خرده فرهنگها و مناسبات معیوب را با خودشان حمل کرده وآورده اند. شاید یکدلیل که راوی یکی از این مهاجران معیوب را به لاکپشت تشبیه کرده همین است. عنصری که تمام حماقت و کوتاه بینی هایش مثل لاکی روی پشتش سنگینی می کند و گویا پس از مهاجرت هم خیال ندارد این لاک مهوع و سنگینرا از دوش خودش بردارد، چون دریافته که در اینجا هم خوراک برای این لاکش وجود دارد. زنهایی که در موسسه ای مشغول به کار هستند و شارلاضا، مردی ایرانی که با همان مناسبات و تفکرات مردسالارانه سمت وریاستی پیدا کرده و برای اینکه بتواند به جومسلط شود، با تحقیر و تهدید و حتا روابط اروتیکسعی دارد آنها را کنترل کرده و بر آنها مسلط شود. به همین دلیل است که اغلب با لحنی تحقیر آمیز با بقیه خصوصا زنها برخورد می کند. او این تحقیر کلامی را خصوصا برای زنی مثل راوی که به روابط معیوب ومریض او تن نمی دهد ، بیشتر به کار می برد. (از گزارشهایی که تهیه کرده بود داد سخن داد ولابه لایش اشاره کرد که تو با این قد کوتاهت ممکن است گاهی برای تهیه ی گزارش تصویری به مشکل برخورد کنی.) یا در جای دیگر 🙁 کی این نامه ها را دست تو داده؟ بده به من جوجه تیغی زشت. ریش و سیبلیت رو بردار لااقل.) یا ( دیدی شاشیدم؟ بهترین جاس اینجا. اگه میخای تا قطار نیومده ببرمت. )
یعنی شارلاضا اگرچه به یک کشور اروپایی مهاجرت کرده ، اما همچنان حس چندش آور دیکتاتور مآبیش را حفظ کرده.
اما بعضی از زنها هم مثل پری ناز و فروغ گویا هنوز نتوانسته اند، آن مناسبات معیوب در فرهنگ خودشان را کنار بگذارند. به همین دلیل است که هردو برای اینکه در محل کار تثبیت شوند تن به روابط اروتیک با شارلاضا داده اند و این تحقیر وتسلط را پذیرفته اند . در این وضعیت راوی که خیال دارد ، چون زنی پیش رو و جنگجو با این مناسبات معیوب بجنگد و فکرش این است که 🙁 در واقع هیچ مسئله ای مهمتر از اتحاد ما علیه شارلاضا یا به قول آلمانیها، آرشلوخ وجود ندارد.) در پایان تنها می ماند و متاسفانه شارلاضا ظاهرا پیروز می شود. اما پیروز این میدان در واقع راوی ست. چون همان طور که لکان می گوید ، مرد در فانتزی خود نیاز دارد خودش و اندام جنسیش را موضوع تمنای زن ببیند، وگرنه از نظر روانی دچار فروپاشی می شود. در واقع راوی با نشان دادن بی میلیش نسبت به شارلاضا، معادله ی خودانگاره ی توهمی و فانتزی مردسالاری شارلاضا را به هم میزند و او را دچار فروپاشی می کند، اگرچه در ظاهر ، شارلاضا سعی در پنهان کردن آن دارد.
(مم سیمی و اورزولا مجبورم کرده اند از شارلاضا به خاطر تهمتهایم عذرخواهی کنم وگرنه کار به شکایت و دادگاه می کشد.)
راوی همان کسی است که متوجه میشود شادا هویت ایرانیش را پنهان کرده و هم اوست که اسم شارلاضا را برایش انتخاب می کند. اسمی که مثل شخصیت شادا، اسمی بی معنی و بی هویت است و این نامگذاری برای بقیه افراد هم که هویتی گنگ ومجهول پیدا کرده اند نیز صدق می کند، مثل مم سیمی به جای محمد سیمون.
تقریبا شخصیت اصلی همه ی داستانها و راوی زن است و ما از زاویه دید یکزن به داستانها ورود می کنیم.
در داستان (این خانه تنگ است) راوی، دختر نوجوانی است که با همسر پدرش بر سر تصاحب قلب پدر رقابت دارد. برای راوی این خانه که باید با کتی نصفش کند تنگ است و به همین دلیل است که او به دنبال خانه چوبی است که توسط پدر، بنا شود. اگرچه وقتی راوی درگیر بارزترین علامت بلوغ ، یعنی عادت ماهیانه میشود و این درد مشترک توسط کتی درک می شود، بازهم سبب نزدیکی چندان او به کتی نمیشود.
(از جنبش مردد انگشت هایش فهمیدم نمی دانست باید نوازشم کند یا نه. گفت: اولین باره؟ سرم را تکان دادم یعنی آره. فکر کنم لبخند زد.لبخند زدم. گفت :یه بسته گذاشتم توی حمام ، لباس تمیز هم هست.با احتیاط بلند شدم و رفتم حمام.)
چون در واقع از نظر راوی، وجود کتی سبب حذف مادرش از خانه شده است و راوی مبارزه ای پنهان برای حذف زن پدر ، از خانه را هدایت می کند.
در مجموع بیشتر داستانهای این مجموعه خواندنی است، اگرچه بعضی داستانها از شدت شاعرانه بودن خواننده را تاحدودی پس میزند.
