مجموعه داستان «فاتحه ای برای پاپ» از سوی نشر«آسمون ریسمون» . پاییز ۹۹
از این نویسنده قبلا دو مجموعه داستان «با شیرینی وارد میشویم» و «ترنج قالی» را خوانده ایم. آن دو کتاب از سوی نشر فراسخن به چاپ رسیده بودند.
حاج دایی دانش آموخته ادبیات انگلیسی است و همواره دستی بر نقد و نظر در حوزه کتاب و فیلم داشته است. دسترسی به خیلی از مقاله های او با جستجویی در موتور گوگل به راحتی میسر است.
فریبا حاج دایی را با داستان کوتاه هایش، که مرزهای خودآگاه و ناخودآگاه نویسنده اش را درمینوردد، می شناسیم. او به نقد و مرور داستان های بلند و کوتاه همکاران خود نیز پرداخته است اما مجموعه داستانهای کوتاه و خیلی کوتاه او در«فاتحه ای برای پاپ» از لونی دیگر است، چرا که تجربههای شخصی او، به علاوه درونیسازی تجربه های دیگران، به قلمش پختگی قابل توجهی داده است. در این مجموعه او گاهی بلند فکر میکند و گاهی در جلد دیگری یا دیگران فرومیرود و با مغز آنها می اندیشد. مرد، شوهر …. مادر و یا دختر میشود تا جهان داستان خود را، که از تخته پرش واقعیت ذهنی شده، به اذهان خوانندگان خود پرتاب کند و تازه وقت آن است که از خواننده انتظار برود در ذهن با واقعیتها ارتباط بگیرد و با شخصیتهای رنگی و پیچیده و متناقض نویسنده همذات پنداری کند.
شاید فریبا حاج دایی که پیشتر او را با مجموعهٔ «با شیرینی وارد میشویم» و «ترنج قالی» شناخته ایم کمنویس به نظر آید اما به نظر راقم این سطور، که داستانهای کوتاه او را از آغاز تا به امروز خواندهام و با صدای خودش هم داستانهای صوتی اش را برای دوستان ارسال کردهام، او نویسندهای است که تا خود را مجبور و ناگزیر به نوشتن نبیند دست به قلم نمیبرد، به عبارت دیگر، اگر موضوعی که ذهناش را درگیر کرده است او را به نوشتن و خلق داستان کوتاهی واندارد، نمینویسد. او به تجربه های شخصی و شخصیشده و برداشتهای خود وابستگی تمام دارد و نمیتواند و یا نمیخواهد داستانی باب طبع زمانه بنویسد که بیشتر بفروشد و یا like بخورد. روح زمانه در سپهر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی و معنوی دستخوش تغییر است و هر از روزگاری این یا آن سبک نوشتنِ داستان رایج میشود اما حاج دایی مرغ ذهناش یک پا دارد و آن پرداختن به پیرامون خود و اجتماعی است که در آن میزیایم و رخدادهای آن را از صافی ذهن به ناگزیر عبور میدهیم و ته نشین آنها ممکن است به خلق جهان داستانی بیانجامد یا نیانجامد. در روزگاری که ما زندگی میکنیم خلاقیت بیلگام نیست و با دیوارها و سقف شیشه ای ممیزی مهار میشود و داستانها پس از نوشتن شاید سالها در قفسهٔ ناشر یا اداره ممیزی و این روزها در هارددیسک اداری جاخوش کنند. حاجدایی هم از این محدودکنندگان خلاقیت آسیب دیده و شاید کلمها ی یا جملها ی در داستانهای او هست که همان نیست که از اول از ذهن و قلمش جاری شده است. داستانهای کوتاه او تشخص دارند و شبیه داستان نویسندهٔ دیگری نیستند، شاید نوشتههای او ما را به یاد بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری و گاهی احمد محمود بیندازد اما نگاه و زاویه دید و ذهنخوانی شخصیتهای داستانیاش منحصربهفرد است. او نمیکوشد بین واقعیت و خیال و مجاز تمایزی قائل شود هرچند به قول«تری ایگلتون»: «اگر هم قائل شویم راه به جایی نمیبریم.»
۱۲ داستان کوتاه مجموعهٔ کوچک و توجیببرویِ «فاتحهای برای پاپ» چاپ منقحتری از دو اثر دیگر فریبا حاج دایی دارد، هرچند داستان «نان سنگگ»، که به تجاوز به عنف میپردازد، درکتاب «با شیرینی وارد میشویم» هم به طبع رسیده بود و از داستانهای پیشتر ستایششدهٔ نویسنده است. حاجدایی در این داستان در جلد و ذهن متجاوز هبوط میکند و آن طرف حادثه هم مایِ خواننده میخوانیم و میتوانیم با متجاوزِ داستان همذاتپنداری کنیم، بی آنکه به عنوان مجرم به زندان یا اعدام محکوم شویم. این هم از مزایای ادبیات.
در اولین داستان مجموعه «مهندس سبیلو و زنش» نویسنده به ذهن پیرزن ایرانی نفوذ و زندگی او و همسرش در دیار غربت بر روی تخت احتضارش زنده میکند . داستانِ «بنویس: بیرونم کردند» درد پیرمردی را شخصی میکند که در پیری به کودکی و نوجوانی در تهرانی میاندیشد که حتی برای پسربچه ها و نوجوانان هم امن نبود تا چه رسد به زنان و دختران رعنا. «بهمن کاری میکند» داستان کوتاهی است که در آن مادری فکر میکند، یا بهتر است بگوئیم خوشخیالی برش میدارد، تا کاری بکند و رویی بیندازد تا مردمی که از رانت خواری و ویژه خواری وبسازبفروشی و دلالی به جایی رسیدهاند پسر تحصیلکردهٔ او را هم در میان خود جا دهند و آبباریکهای برای او فراهم کنند و بعدش چه میشود باید داستان را خواند. در داستان «پدر که ورشکست شد مادر زیبا شد» فروپاشی اقتصادی خانوادهٔ متکی بر مردی را، که دیگر تاجری معتبر نیست، میبینیم تا بدانیم این فقط بیوه گان نیستند که از سوی مردان جامعه میوه تلقی میشوند وداستان «تلفن» تکنیک مونتاژ موازی را، که در سینما کاربرد فراوانی دارد، به کار گرفته تا این داستانِ دیالوگمحور بتواند بر پردهٔ خاطر خواننده به نمایش درآید. داستانِ «خانهای برای شیرین» را باید خواند تا شاید بتوان زنی «عشق فروش» را بهتر درک کرد و «دو سر و چهارگوش» به مقوله خیانت در زناشویی میپردازد، اما بچهها که گناهی ندارند. «فاتحهای برای پاپ» داستان وانهادگی دختری است که از شغلش خجالت میکشد، اما شریف است. انگار آدمهای شریف زیر آسمان زاده میشوند و میمیرند و هرگز به آرزوهای خود نمیرسند و «نان سنگک»، که از قبل هم در بارهاش گفتم، یادآور این نکته است که حقیقت را از هزارویک زاویه میشود دید و همه هم درست. «وقتی پسر درمانده است» وارونهسازی کلیشهٔ رایج در خصوص رابطهٔ مادر و پسر است و در نهایت در داستان «یک دکتر رفتن ساده» فریبا حاج دایی، که تا آنجا که میدانم یک سیگار هم نمیتواند بکشد، لبش را با حقهٔ وافور آشنا میکند و، به شیوهٔ هیچکاک در فیلمهایش، به عنوان شخصیت در داستان ظاهر میشود.
خوشحالم که این نویسندهٔ کم نویس، تا آنجا که از او شناخت دارم، نمیتواند نبیند و در برابر نوشتن مقاومت کند.