فرزندم که متولدشد ، انتخابش کردم . با مشاغل دیگر تفاوتهائی دارد . کارت ورودی ام ، دستگاهی ایست به نام کتری برقی که با روشن شدنش ساعت ورودم ثبت می شود با هجده ساعت کارمداوم و بدون وقفه . بدون... ادامه متن
نشر نون رمانی تازه از هاروکی موراکامی نویسنده نامدار ژاپنی را با عنوان «شهر گربهها» روانه بازار کتاب کرد. این کتاب که مجموعهای از ۵ داستان موراکامی است با ترجمه فرزین فرزام و در قالب «منظو... ادامه متن
آخرين روزنامه.. آخرين كرواسان… يك صبح معمولي… رهگذران… و اين پايان مسئله است… آخرين آفتاب… آخرين برگ برنده… آخرين قهوه… آخرين پشيز… خداحافظ، ا... ادامه متن
كنار سينهی او عاشق تو شدم… از سنگ بود و شير نداشت سينهی زمين… پس دوباره عاشق تو شدم… نداشت… واقعا نداشت… ولی آرام میبخشد… هر بار… تا كنارش كه رفت... ادامه متن
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید… معشوق همین جاست بیایید بیایید… معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار… در بادیه سرگشته شما در چه هوایید… گر صورت بیصورت معشوق ببینید... ادامه متن
پشت مانيتور نشسته بود. با صداي بلند و اعتراض آميزي گفت : مامان ! تو جوري عكس هاي منو گرفتي كه جوشام معلوم شه . به شلوار بافتني تيره اي كه گوشه ي اتاق افتاده بود اشاره كرد و گفت: بعدش هم ببين... ادامه متن
آقاي ميم با صداي بسته شدن درب خانه توسط همسرش از خواب پريد. روي يک مبل راحتي در ساحل نشسته بود کنار ميزي که روي آن يک قوطي نوشيدني تلخ به همراه يک بسته سيگار بود. به دريا خيره شده بو... ادامه متن
انحنای فنجان قهوه ایی رنگ روی میز را با قوس چنان در آغوش گرفتی که گویی سرد است یا نیاز به لمس چیزی داری . مثل دستان ظریف کوزه گری که بخواهد از گل خام کوزه ایی بسازد. انگشتان درشت من اما آن س... ادامه متن