آوازها
سپیدهدم
نوری پریدهرنگ بر دیوار
اگر در چشمها
ماه زردی یافتی
که در پس ابرهای تیره پنهان بود
گردن کشیدهاش ببوس و بگریز
که آوازهای این گلوگاه
زنگ هزار نیزه و آه کشتگان بیشمار است
در نخستین پرتو آفتاب
دیدار الهگان به چه کار میآید؟
آنگاه که از هر چه سردابه و دالان تو در تو
بگذری
تشنه به چشمهای خواهی رسید و
ماه زرد
بار دیگر از پس ابرهای تیره
تو را به یاد میکِشد
پس درون چشمه فرو میافتی
و پریان، آوازهای داوود را
بر لبان تو خال میکنند
در نخستین پرتو آفتاب
پیش از آنکه قلب شکافتهات شفا یابد
شراب را
با خون جهندهات
در هم بیآمیز و شوکرانی بنوش
One Comment
حسن رنجبر
احسنت مهندس
عالی بود