__
شیر# ،سوی ام
می تازد .
راه بر من می بندد .
شیر اوژنی می دردم از هم،
گره ای در گلو ،
قطر ه ای چهره می شوید.
نه می ،نه تند آب بهاری ،
نه سیل بنیان کن ،
شیر را به قفس باز نمی گرداند.
تنها غمگسار ی شیر را رام می کند .
‐ ————————–
# در می به امید آن زنم چنگ / تا باز گشاید این دل تنگ
شیری است نشسته بر گذرگاه /خواهم که ز شیر گم کنم راه
نظامی گنجوی در لیلی مجنون غم را به شیر مانند می سازد ،ص۴۵ تصحیح حسن وحید دستگردی
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
One Comment
فریبا حاجدایی
ممنون از خانم داور عزیز که با من و رامین در تحمل فقدان سنجد همپا و همراه بودید.