گفتگوی کامو با ژان کلود بریس ویل کامو به نقل از نیچه گفته بود: آن کس که طرح بزرگی درانداخته است، باید با همان هم بزید. طرح بزرگ کامو، نوشتن بود. نه نوشتن دربارۀ جهان که از نظرش پیشبینینشده... ادامه متن
. اساسیترین چیز زندگی که به آن خوشبختی میگویند چیست؟ یا چطور میشود میزان درد و رنج جسمی و روحی را اندازه گرفت؟ چه کسی دانههای اشکمان را، وقتی که نصف شبها گریه میکنیم، میتواند بشمارد؟... ادامه متن
مضمون داستان دهانم زیبا و چشمانم سبز “فریب و نیرنگ و خیانت ” است. داستان درباره دنیایی است که بر اساس دروغ، خیانت در امانت و دوستی، کسب سود از هر موقعیتی (مانند دریافت مشاوره حق... ادامه متن
نقد وبررسی داستان گزارش نوشته بارتلمی . میترا داور ادامه متن
شرمسار اکنون پی بردهام ماهی برهنهی بیتاجی چند روزیست در بادهای سرخ و تیغهای آتشینی که تا شبگیر میبارند، به این سو غلتیده است. و گرچه اندکی ترشیده است، جیکجیک نه، نالهی کوتاهی دارد. ا... ادامه متن
اگر ماه و خورشید را هم از آسمان پایین بیاورند هرگز دل به هیچ فانوسی نمیبندم. (۲) چه کسی گفته عاشقی بد است من که میان علم بهتر است، یا ثروت؟! تو را برگزیدهام… (۳) چگونه باور کنم هجرت... ادامه متن
داستان کلیسای جامع، با لحنی خودمانی شروع میشود؛ شروع داستان دربارهی همان مرد کور است که خاص میشود با کلمهی همان مرد کور؛ ارتباط همسر راوی با مرد کور؛ گره شروع داستان است، د... ادامه متن
این مجموعه شامل نه داستان مدرن است . اولین داستانهای مجموعه ، داستانهایی هستند که بیشتر در لفافه ی تشبیه ومجاز و استعاره بیان می شوند. اما در داستانهای آخر مجموعه ما به وضوح متوجه میشویم ک... ادامه متن
نقد و بررسی داستان گل سرخی برای امیلی نوشته ویلیام فاکنر ادامه متن
نیمهخواب و نیمهبیدار خودم را پشت میز تحریرم میکشانم و میکوشم صحنههای در حال تبخیر خوابم را ثبت کنم، مسابقهای نابرابر میانِ حافظه و فراموشی. رضا نجفی آپارتمان رضا نجفی د... ادامه متن
مرداد در اوِستا به صورت Amərətāt به معنی «زندگی جاودان، بی مرگی» آمدهاست .صورتِ فارسی باستان این ماه در گاهشماری هخامنشی به کار نرفته و تنها نوشتهٔ ایلامی آن در دست است. نگارش ایلامی آن ب... ادامه متن
صبحهنگام آب خنک به چهره ماهتابی زرد پاشیدم او که با من از شب بی مکاشفه باز نیامده بود همچون آواز گلولهای ستارهی درخشنده صبح شدم به خیابان آمدم بر تنم پیراهنی بود که زار بر من گریسته بود س... ادامه متن
سیمای قهرمان چند لایه در نوولت “نماز میّت” در بارهی رمان کوتاه “نماز مَیّت” (۱۳۵۰) “رضا دانشور” مقالات، فایل صوتی و اشاراتی متعدد در برخی منابع... ادامه متن
ای لُکُنـو! از فرجامی که خدایان تو را میبخشند و مرا بدان وامینهند هـرگـز نبـایـد پُـرسیـد؛ پـس گـاهشمـارِ بابِلی را فرونِهْ و تـن بدانچه بـاید بسپار: خواه ژوپیتر بر زمستانهای زمان بیفزای... ادامه متن
غیاب دریا حوض خالی می شود جنگل باغچۀ خزان کرده و دنیا، خانه ای گرفته که نشانیِ تو ندارد سراغ از که بگیرم از قاب ها می گریزی در بطن ها محو می شوی تنها، نسیم کلامی از تو می پراکند و پرنده ای د... ادامه متن
اگر … چه میشد شبی با یاد دریا به خواب میرفتیم، و روز بعد مثل کریستف کلمب در جزیرهای چشم میگشودیم که در نقشهها نبود؟ چه میشد «ط» ی طوفان میافتاد «فان» دست «و» و «س» را میگرفت و... ادامه متن
یادداشتی_بر_رمان_با_هفت_هزار_سالگان_ناهید_شمس ادامه متن
بعد از چند روز بارانی، آفتاب دمید. هوا شرجی شده بود و نفس کشیدن سخت. روی کشتی دراز کشیدم. گرمای چوبهای کف کشتی بدنم را کرخت میکرد. دکل با همه عظمتش بالای سرم به آسمان میسایید، شاید از ب... ادامه متن
کشیدمت بیرون از میان جداره ها، دهلیزها و خون های نرم کشیدمت از رحمی که ۳۰۰۰ متر عمق داشت تا روشن کنم برهنگی پوست را به حرافی حروف کلمه تا لکنت تا صف اندر صف در آتشفشانی از تموز به کجا می رون... ادامه متن
۱ اشکهایت را به روز مصلوب شدنم باران کن ساعت کوبه ای دوازده بار نواخت در انقطاع آیه و آیینه آنی که بی سرانجام دستهای تو طبل تهی انتظار آوای بی ترنم مرگ را سرود اینک ، توالی تاریک و رو... ادامه متن
به درۀ سپند آیید، به رامشگـاهِ پریرویـان، آنجا که دود از قربانگاه برمیخیزد و بوی عود میپَراکَـنَد؛ آب، زیـرِ درختـانِ سیب میسُراید، بیشه، آکنده از گلهای سرخ، پوشیده از برگهای جنبان، ب... ادامه متن
مروری بر اوراق فروشی کلیولند نوشته براتیگان ادامه متن
نگاهی به رمان «باهفت هزار سالگان سر به سریم»، از رعنا سلیمانی «مرداب این دردها انگار تمامی ندارد» این رمان در مورد زوال و اضمحلال است؛ حال یا در زندگی سالخوردگانی باشد که روز به روز و... ادامه متن
۱ نمی توانستید زبان به دهان بگیرید و جای خودتان را لو ندهید مگر شما همان زیبا رویانی نبودید که قلم هایتان را یک شب وقتی شادی خواب بود روی صورت هاتان سر بریدند نمی توانستید همین جا کنار بخاری... ادامه متن
صدای جیرجیرکی یک زن ادامه متن
تو را قبلاً ديده بودم، آنقدر زياد كه از حساب خارج است، ولي مهماني خداحافظي را كه خانوادهام براي شماها درخانهمان درميدان نيمان گرفته بود، بيشتر از همه به خاطر ميآورم. پدر و مادرت تصميم گ... ادامه متن
پلکان بلند نبود. من هزار بار پلههایش را شمرده بودم. چه هنگام بالا رفتن و چه هنگام پایین آمدن، اما رقم دیگر در حافظهام نیست. هیچوقت نفهمیدم که باید وقتی پایم روی پیادهروست بگویم یک و وقتی... ادامه متن
مارال ذیحق ادامه متن
همه صبحهای دنیا اثر پاسکال کینیارکه در تاریخ ۱۹۹۱ نوشته شده، امروزه به عنوان یکی از برجستهترین آثار معاصر ادبیات فرانسه شناخته میشود.یکی از ویژگیهای بارز این رمان، حضور شخصیتهای واقعی و... ادامه متن