نوید تقوی
«پدرو پارامو»ی خوان رولفو را پیشگامِ رئالیسم جادویی میخوانند. نویسندگان برجسته دیگری از منطقه همچون مارکز و بورخس راهِ نویسنده مکزیکی را ادامه دادند اما رئالیسم جادویی محدود به آمریکای لاتین نشد و جهانی شد. بوگدان سوچیاوا از شبه جزیره بالکان میآید. این نویسنده رومانیاییِ متولد ۱۹۶۹ رمان «میرونا» را در عرض هشت سال نوشت و در سال ۲۰۰۷ جایزه داستان انجمن نویسندگان بخارست را از آن خود کرد. شباهتهای سوچیاوا و مارکز تنها به رئالیسم جادویی ختم نمیشود. سوچیاوا همچون مارکز خود را وامدار حکایتها و افسانههایی میداند که به وقتِ خردسالی در خانه مادربزرگش شنیده است. داستانهای عامیانه رومانی حضور پررنگی در رمان دارند و از همین رو رمان را باید در دسته رئالیسم جادویی هستیشناسانه قرار داد.
شباهت میرونا و زندگی بوگدان در دوران کودکی عیان است. میرونا داستان برادر و خواهری به نام ترایان و میرونا است که در منطقهای روستایی کوهستانی در رومانی (شیطان دره) به قصههای پدربزرگشان گوش میدهند. نیکولای برکا از خودش و ماجراهای عجیب و غریب پدرش کنسانتین در شیطان دره به نوههایش کنجکاوش میگوید. رفتارِ پدربزرگ در نزد مادر بچهها کمی عجیب است. مادر میرونا میگوید بچههایش کوچک هستند و از داستانها سردرنمیآورند. پدربزرگ این داستانها را در زمان کودکی او برایش تعریف کرده است، با این تفاوت که زمانی که بزرگتر از سن فعلی بچههایش بوده است، به داستانها گوش میداد و پدرش هم هیچگاه داستانها را تمام و کمال برایش تعریف نمیکرد. پیش از اینکه به پاسخ پدربزرگ بپردازیم، بهتر است اشارهای به نام رمان داشته باشیم. رمان به نامِ میرونا است. در حالیکه بخش قابل توجهی از رمان در گذشته میگذرد و نه زمان حال. وقتی هم داستان در زمان حال میگذرد، میرونا حضور فعال و پویایی ندارد، هر چند منفعل هم نیست. گهگاهی درباره میرونا چیزی گفته میشود و یا سوالی از پدربزرگ میپرسند. راوی رمان هم برادرِ بزرگتر میرونا است و نه او. پس چرا رمان به نام اوست؟ پاسخ را باید در همان اطلاعات اندکی که از میرونا داده میشود، جست. میرونا همچون پدربزرگ خیالباف است (برخلاف ترایان) و دنیای واقعی برای او همچون قصه پریان است. عجیب و غریب و درهم برهم. در واقع میرونا وارثِ قلمروی جادویی پدربزرگ است. به پاسخ پدربزرگ برمیگردیم. برکا نگران است. اکنون زمانه دیگری است. کشور دستخوش تغییرات زیادی گشته است. تغییراتی که بالاخره به مناطق کوهستانی خواهد رسید و به زودی هویت و بافت جامعه سنتی در شیطان دره از بین خواهد رفت. نوهها و همنسلهایشان با این فضا و هویت غریب بودند. آنها آخرین شاهدان روزهای دنیای قدیم بودند. سالخوردگان درمیگذشتند و فرزندانشان در جستوجوی زندگی بهتر به چهارگوشه دنیا پراکنده میشدند. خالقِ میرونا هم به چنین سرنوشتی دچار شد. سوچیاوا در زادگاه پدریاش شروع به نوشتن میرونا کرد و میرونا وقتی به پایان رسید که او در کالیفرنیا زندگی میکرد.
ادبیات رومانی سهم بسیار کوچکی از بازار کتاب ایران دارد و برای خواننده ایرانی کم شناخته است. میرونا اولین کتابی از بوگدان سوچیاوا است که به فارسی ترجمه شده است. میرونا دهمین کتابی است که بابک مظلومی به فارسی ترجمه کرده است. وجه مشترکی در میان آثار ترجمه شده مظلومی مشخص است. مترجم عمدتاً سراغ نویسندگانی میرود که پیش از او کسی سراغ ترجمه کارهایشان نرفته است و یا تعداد کمی از کارهایشان به فارسی ترجمه شده است که از آن جمله میتوان به رمان روسی «تابستان در بادن بادن» از لئونید تسیپکین اشاره کرد. رمانی که پس از تحسینِ سوزان سانتاگ، مورد توجه قرار گرفت.
۱۴۹ صفحه، ۱۸۰۰۰ تومان
One Comment
بابک مظلومی
خیلی ممنون از این یادداشت روشنگر. این رمان را من به طور کاملاً تصادفی پشت ویترین یکی از کتابفروشی های نیویورک دیدم و عنوان ریبایش چشمم را گرفت. متاسفانه کتابفروشی بسته بود. بنابراین به حانه رفتم در حالی که هنوز عنوان کتاب را به یاد داشتم. عاقبت آن را از طریق آمازون سفارش دادم. “میرونا” را خواندم و بسیار پسندیدم. سرانجام تصمیم گرفتم به فارسی ترجمه اش کنم. مدتی بعد دست روزگار مرا از نیویورک به کالیفرنیا کشاند. کاشف به عمل آمد گه هم من هم بوگدان سوچیاوا در یک شهر زندگی می کنیم. چند بار با هم ملاقات کردیم و هربار من از او تلفظ اسامی و سایر نکات و ظرایف داستان را پرسیدم. امیدوارم که از مطالعة این رمان لذت ببرید.
بابک مظلومی