شعر خواندن در جمع گربهها
یادداشتی بر رمان خانۀ گربهها نوشته هیوا قادر با ترجمۀ مریوان حلبچهای نشر ثالث
امیرحسین تیکنی
خانۀ گربهها نخستین کتاب هیوا قادر شاعر و داستاننویس کرد اهل سلیمانیه است که به زبان پارسی برگردانده شده است. هیوا قادر از جمله نویسندگان کردیست که در مقطعی از زندگی خود به اجبار تن به تبعید داده است. سهم این نویسنده بیست سال زندگی در کشور سوئد بوده است. او که امروز به هر دو زبان کردی و سوئدی مینویسد، نویسندهای است که از افق دید باز و ذهنی روشن بهرهمند است. نثر روان و طنزی آمیخته به حقیقتهای زندگی از شگردهای زبانی اوست که به آثار داستانی و شعری او وجهی تحسین برانگیزمیدهد.
خانۀ گربهها رمانی است که به آن میتوان از چند منظر نگاه کرد و به بررسی آن پرداخت.
در نگاه اجمالی، این رمان قصه یوسف جوان کردی است که به سبب درگیری با یک نژادپرست اهل ترکیه، محکوم به یک ماه کار اجباری در یک خانۀ محل نگهداری گربهها میشود. حکایت رمان، داستان روز به روز حادثههایی است که در این خانه رخ میدهد. بنابراین داستان جز در چند موقعیت مکانی، از فضای داخل این خانه بیرون نمیرود و شخصیتها همگی در دل همین فضا تعریف و پرداخت میشوند.
گربه به عنوان نمادی تمثیلی از مقاومت و روح مبارزه و سماجت در تغییر سرنوشت، همچنانکه در بسیاری از کتابها و روایتهای دینی و مقدس از او نام برده شده است، اینجا حضوری بسیار بسیار پُررنگ دارد. اینک تلاش برای گریختن از سرنوشت تلخ انسانِ در تبعید و مصائب زندگیای اینچنین که توامان با تبعیض نژادی و بسیار از دشواریهاست مقولهای است که نویسنده در خانۀ گربهها، آن را به حادثههای روزانه، خاطرهها و داستانهایی که در آن نقل میشود گره زده است.
در بخشی از این رمان می خوانیم:
گفت: مردمان باستان معتقد بودند گربه ها نه روح دارند، چون خودشان با یک روح نمیتوانستند در برابر بیماریها و فجایع طبیعی مقاومت کنند؛ همین که به آن ها مبتلا میشدند، زود میمردند ولی گربهها در مقابل بیشتر آن فجایع مقاومت کردهاند و تا امروز ماندهاند. انسان با تمام نیروها و ادیانی که به آن ها ایمان داشته است، فقط دو روح دارد: یکی که متعلق به این دنیاست و شکی در آن نیست، دیگری هم که ادیان باور دارند دوباره زنده میشود، شبههناک است.
علاوه بر اینها گربه همیشه هنگام سقوط با پا روی زمین میافتد، ولی آدم با همهٔ زوایای اعضای بدنش میافتد. اگر نُه بار گربهای را از آپارتمانی پایین بیندازید، هر نُه بار خودش را روی پا نگه میدارد و شاید بار نهم بِمیرد، ولی آدمی فقط یکبار میتواند مقاومت کند و معلوم هم نیست به کدام سو و چگونه روی زمین میافتد، اما چیزی که معلوم است این است که به احتمال بسیار زیاد میمیرد.
گفتم: به نظر میآید یک روح هم برای آدمی زیاد باشد.
چرا؟
چون زندگی آسان نیست.
گربه ها در این اثر داستانی از موقعیتهای مختلف جغرافیایی گرد هم جمع شدهاند. هرچند اثر روایتی رئالیسم دارد ولی استفادههای نمادین از اُبژه هایی نظیر شخصیتهایی با ملیتهای مختلف و یا تنوع نژادی گربهها و بیان و شرح خصلتهای آنها در کنار توصیفهای داستانیِ صاحبان یا خریدارانشان نشان میدهد که نویسنده در دل رمان خود به دنبال چیزی فراتر از یک اثر داستانی بوده است. گربه ایرانی، گربه بمبئی، گربه روسی نقرهای چشم آبی و گربههای وان و … همراه با صاحبان خود و چند شخصیت اصلی و فرعی دیگر از جمله یوسف به عنوان شخصیت اصلی کتاب که در این خانه محل نگهداری گربهها کار میکنند، ذهن مخاطب را درگیر داستانهایی مختلف میکنند. تبعیض، عشق، نوستالژی، حسرت، خیانت و تبعید همگی در داستانهایی که یک سرش به گربه ها مربوط است تبلور پیدا میکند و در پایان این حقیقت نقش میبندد که گربه بر خلاف آدمی قادر به پنهان کردن احساساتش نیست. این خصیصه گربهها در متن داستانهای کتاب نهفته است و در مقابله با خصلت پنهانکاری انسانها قرار دارد. گربه به عنوان یکی از باستانی ترین حیوانات که همیشه در کنار زندگی شهری و شخصی روزمره ما حضور داشته است اینک ابزاری است برای مقایسه و عریان کردن واقعیت زندگی انسان. یکی از شخصیتهای اصلی کتاب، دختری است به نام کارینا که خصیصههای روحیاش آنچنان به گربهها میماند که یوسف در تخیلاتش، او را گربهسانی میبیند که سعی در تسخیر ذهن و روح یوسف دارد. کارینا هر روز جملهای را به عنوان پند در خانۀ گربهها نصب میکند که از منابع مختلف اخد شده است. هر عبارت دقیقا تلاش میکند ویژگی خاصی از گربه ها را به نمایش بگذارد که می توان آن را به عنوان یک چالش ذهنی برای انسان در نظر گرفت. گویی هر انسان در فطرت خود محدوده مشترکی با گربهها دارد که میتواند روزی بر او پنجهای بزند و از خواب و ناهوشیاری بدرش آورد.
وقتی به خانه بر میگردید، فقط یک گربه کوچک کافی است تا احساس نکنید به خانه سوت و کوری برگشتهاید. پام براون (پندی از متن)
یوسف هر روز در مواجهه با پندی که کارینا آویخته است روز کاری خود را آغاز میکند، شرایط به گونهای پیش میرود که هرگز تن دادن به این کار اجباری او را خسته و مورد آزار قرار نمیدهد، آنچنانکه او در انتهای داستان در دستان خود عشق و حقیقتهایی را میبیند که پیش از کار در خانۀ گربهها به آن مسلح نبود. خانۀ گربهها برای یوسف تجربهای است گرانقدر و بسیار با ارزشتر از یک اجبار قضایی.
در بخشی از این رمان میخوانیم:
عشق نوعی خودکشی است، بدون آن میمیری. وقتی هم زنده میشود، هیچوقت دوباره آن آدم قبلی نمیشوی!
این حرف کارینا نارنجکی بود در آن اتاق میان آن سه زن منفجر شد؛ فقط خودشان صدای انفجار را شنیدند و فقط خودشان ترکشهایش را حس کردند.
هر سه ساکت و اندوهگین، در عمق چشمانشان تصاویری را میدیدند که خاطرات برایشان مرور میکرد.
خانۀ گربهها از نظر داستانی اثری بسیار روان است. قلم نویسنده توامان نثری فانتزی و مسرتبخش دارد، گفتارها، کلامها و توصیفها همگی به ساده ترین شکل ممکن در اختیار متن قصه قرار گرفتهاند و هر چند ما، خواننده نسخه ترجمه شده کتاب هستیم اما مشخص است؛ تلاشی برای نوشتن اثری، مبتنی بر پیچیدگیهای کلامی و معنایی صورت نگرفته است و نویسنده بی گمان ترجیح داده است داستانی چنین با جزییات فراوان را، به گونهای مطلوب و گویا برای خواننده خود تعریف کند.
چه از آن دسته افرادی باشیم که از گربهها خوششان میآید چه از آن دسته که از گربهها فراری هستند، این اثر میتواند بخوبی با خواننده ارتباط بر قرار کند و گربهها ابژهای فراتر از موجودیت خود دارند. از آنجایی که روایتی شبیه خاطره روزانه دارد، پیچ و تاب داستانیاش محدود به حوادثی است که با زندگی شخصیت اصلی بطور مستقیم درگیر نیست. یوسف داستان نظارهگر داستانهایی است که بطور غیرمستقیم از طریق ذهن او بر وجودش تاثیر میگذارند. شاشتین مدیر خانه گربهها ویژگی خاصی دارد، او با هیجان تمام داستانهای مرتبط با گربه های خانهاش را دنبال و ثبت میکند. او به عنوان صاحب این مکان حق خود میداند که مرجع رازها و جزییات زندگی افرادی باشد که گربه هایشان به این خانه پا میگذارند یا در صدد خرید گربهای از این مجموعه هستند. هر چند در منظر نخست، این شخصیت روحیهای دخالت جو دارد اما در انتها در مییابیم که نقطه ثقل داستان است جایی که خواننده میباید دریابد که چرا برای کشف انسان باید تمام کائنات را نگریست. زیبا، عنوان گربهایست که نماد عشقی از دست رفته به نام زیبا است. زیبای حقیقی در ایران است و گربه زیبا در قفسی در تبعید. نمادی برای صاحبش که با دیدن گاه گاه او، زیبایی زیبا را دریابد، هرچند نتیجهاش جز حسرت نیست اما این زیبا است که در بخش آخر داستان از مهلکهای خانمانسوز جان به در میبرد. در بخشهایی دیگر از این اثر نیز به گربه سیاه به عنوان نماد شیطان و خرافاتی که به آن مربوط است پرداخته شده است. تلاشهای شاشتین و حمایتهای صاحبان گربه ایرانی زیبا، به عنوان نمونههایی نمادین از وجهی عملگرایانه برای به چالش کشیدن خرافات و ربط آن به موضوعات تبعیض نژادی از تردستیهای استادانه رمان خانۀ گربهها است.
خانۀ گربهها که سال ۲۰۱۸ نوشته است، بهار امسال با اجازه و نظارت مستقیم نویسنده توسط مریوان حلبچهای مترجم شناخته شده زبان کردی به پارسی روان برگردانده شده است و در دویست و هفتاد و یک صفحه، توسط نشر ثالث به بازار کتاب راه یافته است.