– آقای امیر بهاج . با توجه به چاپ چند اثر در حوزه ادبیات . به نظر داستاننویسی از دغدغههای اصلی شماست . چطور شد که به حیطه علاقهمند شدید؟
با درود بر شما، نهفقط داستاننویسی كه هنر دغدغه اصلي من است. و فكر ميكنم همه هنرها همچون زنجير به هم متصل هستند. و فرقي نمیکند كه در چه زمينه هنري كار صورت میگیرد، مهم انتقال پيام هنرمند به مخاطب هست حال با هركدام از هفت هنر.
– چه تجربهای درزمینههای مختلف داستان و شعر داشتید؟
در ابتدا و در سنين كم بود كه وارد كار مطبوعات شدم و تلاش براي مقالهنویسی و نگارش مطالب در ماهنامهها و مطبوعات به بنده بسيار كمك كرد. با رفتن در کلاسهای داستاننویسی در جنبهي داستاني هم کارکردم و اكنون پنج اثر ازجمله مجموعه داستان ، رمان، شعر، داستان كودك به چاپ رساندهام.
– فکر میکنید در کدام زمینه موفق تر بودید؟
در اثاری که چاپ کرده ام ، تمامي انها به چاپهاي بعدي رسيده اما كاري است براي كودك و نوجوان به نام برفدونه كه تقديم به بچههای محك شده و اكنون به دو زبان در حال ترجمه هست و با همكاري دوستان تا اوايل سال ۹۷ سي دي صوتي اين كار هم با همكاري صداپيشگان حرفهای و بازيگران مطرح تئاتر و تلويزيون آماده ميشود و به بازار ارائه ميگردد.
– در دو مجموعه داستان اخیر پیداست که درزمینهٔ روانشناختی علاقهمند هستید بیشتر بنویسید . در داستان تنها مهتاب میشناسد تو را و…درباره این داستان توضیح بدید لطفا .
دركل به نظر م اگر نويسنده به علم روز روانشناسي آشنا نباشد حتماً از اين حركت پرسرعت ادبي جا ميماند. استفاده از آرکی تایپها و کهنالگوهای يونگ و شناخت درست ناخودآگاه لازمه ادبيات امروز است. مطلبي كه در كشورهاي داراي سبك ادبيات امروز بسيار به آن پرداختهشده. به ياد دارم در مباحثي در داستاننویسی گفته ميشد ريسك بزرگي است كه يك نويسنده مرد از زبان يك شخصيت زن بنويسد مخصوصاً سيال ذهن، اما به نظرم در مبحث شناخت درست آنيما و آنيموس در روانشناسي نويسنده ميتواند اين حس را در نوشته هايش بهخوبی انتقال دهد. در مورد داستاني كه فرمودید، هويت تجزيهاي يكي از بيماريهاي نادري است كه در روانشناسي با آن مواجه هستيم. فرد تصور چندين شخصيت را از خود دارد كه در زمانهای مختلف تغيير شخصيت داده و به زبان آن شخصيت صحبت ميكند و تفكر و عمل دارد. اين بيمار را دریکی از آسايشگاهها ديدم كه ايشان جانباز اعصاب و روان بودند و بنا بر فشارهاي جنگ به اين بيماري دچار شده بودند. اين موضوع به ذهنم رسيد كه اگر به سبك سيال ذهن كه نوشتار افكار شخصيت هست نوشته شود به چه صورتي اين داستان پيش ميرود. كار سختي بود. اينكه چقدر موفق بوده را بايد مخاطبان بگويند ولي تجربهای بود كه تحقيق و شناخت یکسالهای بود كه با اين نوع بيماران داشتم.
– به نظرمی یاد در هر دو مجموعهای که از شما منتشرشده عشق دغدغه اصلی شماست ….نظر خودتان چیست؟ بهعنوانمثال بار سنگین مجموعه داستان اخیرتان در داستان برای چشمانت شنبهها مینویسم.
بيشتر دغدغه من بيان جوششهاي احساسي و نيازهاي انساني است كه گاه با عشق اشتباه گرفته ميشود. انسان امروز بسياري از خودخواهيهايش را احساس عاشقانه ميداند. و اين با شناختي از عشق در ادبيات و تفكرات خاص عارفانه و عاشقانه قديم بوده کاملاً فرق دارد. عشقي كه مظهر پاكي و صداقت بوده حال به توهماتي خشمگين و وحشتناک تبدیلشده و همه خويش را عاشقترین عاشقان ميدانند. شايد هدفم از نوشتن رمان دارم هواي عاشقي همين بوده. داستان کاملاً عرفاني هست و در زمان كهن اتفاق ميافتد و همه كار استاد در اين داستان تلاش براي فهماندن عشق است به شاگرد و تمييز حسهای زودگذر با آن و درنهایت بعد از سربلندي در عشق مجاز هديهشان شق الهي است.
– به نظر در مجموعه اولتان تکنیک های بیشتری را تجربه کردید . نظر خودتان چیست ؟
به نظر من نبايد موضوع و معنا در داستان تحت تأثیر تكنيك قرار بگيرد. گاه ما در داستاننویسی کاملاً پیرنگ و معناي داستاني خودمان را فداي تكنيك میکنیم. گاه من با موضوعي مواجه هستم كه نیازمند سادهگویی هستند چراکه مخاطبي كه بايد با ديدگاه من آشنا شوند مخاطب سادهای است كه در پیچوخم تكنيك معنا را گم ميكند. اگر بخشي از رسالت هنر شكفتن معنا در ذهن مخاطب باشد بايد بر اساس مخاطب و خوانش آن تكنيك را استفاده كرد. به نظرم استفاده نابجا از تکنیکها معنا را کاملاً زير سؤال ميبرد.
– در داستان برای چشمانت ….موسیقی نیز حضور دارد . در هر دو مجموعه موسیقی ایرانی حضور مثبتی دارد . فکر میکنید چقدر بتوانید در آینده این دو را باهم تلفیق کنید.
اين مطلب را قبل نیز گفتهام، هنرها کاملاً وابسته به همدیگر هستند. بهطور مثال بنده بهعنوان نويسنده اگر موسيقي ندانم بهخوبی ريتم را نمیتوانم در داستانهایم به كار ببندم. يا اگر نقاشي ندانم فضاهاي خاص را نمیتوانم بهخوبی ترسيم كنم. و یا اگر تئاتر را تجربه نكرده باشم در دیالوگنویسی به مشكل ميخورم و مثالهایی ازایندست. به همين خاطر هست از تجربيات هنري همچون موسيقي و تئاتر و… كه در قبل داشتم هميشه استفاده ميكنم. در داستان براي چشمانت شنبهها مينويسم از تكنيكهاي مونولوگ تئاتر استفادهشده و درنهایت گره داستان گشوده ميشود.
– درباره زبان داستاننویسی . صحبت کنید …آیا فکر نمیکنید شکستن بیحد زبان ممکن است به سطح اثر آسیب برساند؟
بازهم فكر ميكنم زبان داستان نيز بايد در خدمت موضوع باشد. گاه لازم است از قواعد زبان داستاني دور شد. تجربهای در مجموعه نخستم داشتم به نام زخمه بيداد كه راوي ساز بوده. فكر كردم از زبان يك ساز كه جاندار نيست نوشتن نميتواند قواعد زباني يك انسان را رعايت كرد. قوانين ساختاري را شكستم… تا بهتر حس گويش يك ساز را انتقال دهم.
– در مجموعه اشعارتان نوعی شور زندگی هست … اگر بخواهید در آینده انتخاب کنید بین داستان کوتاه و شعر کدام را انتخاب میکنید؟
اشعار من روايات خاص خود را از خوانش جامعه و احساسات ناخودآگاه دروني خودم دارد. گاه در بيان مشكلات جامعه اين شور زندگي كمرنگ هم شده. ولي در داستانها چون شخصيتها خارج از درونيات شاعر هست گستره بزرگتري را در برمیگیرد. اينكه كدام را انتخاب ميكنم سؤالی است كه فكر نميكنم هيچگاه بتوانم جواب دهم. چون بنا بر نياز حسي و ادبيم گاه ناخودآگاه شعر میگم گاه داستان مينويسم. اين صداي دروني را من انتخاب نميكنم.
– در داستان هاتان یک حسرت از یک عشق …هست …خودتون چی فکر میکنید ؟آیا زمان فکر میکنید این دغدغه را تغییر خواهد داد ؟ اما در شعرهایتان فضا متفاوتتر است .
تعبيرها از عشق و هم حس انساني ديگري هيچگاه پايان نمييابد. هزارههاست كه نويسندگان مينويسند از عشق و دوست داشتند. ماهيت كلي آن تغيير نمیکند. اما هنرمند با ساز و یا با نوشته يا قلممو، تئاتر و هر هنر ديگري ار سطح فكري خودش از بهره برده و كار هنري ارائه ميدهد. تفاوت در تغيير بينش ماست و ميتواند باشد.
– بین ساز داستان شعر و عشق ….کدام را انتخاب میکنید
همه اين موارد را به یکچیز ميدانم و بهتر است همان عشق بخوانمش.
– از داستانهای غرب کدام نویسنده را بیشتر میخوانید؟
سعي كردم در همه سبکها خوانش داشته باشم و اين لازمه يك نويسنده هست تا با سبكهاي ادبي همه كشورها آشنا شود. ولي اگر ازنظر حسي و غیرتخصصی نگاه كنم، آثار ساراماگو و هانريش بل را خيلي ميپسندم.
سایت مرور