ناهید عرجونی …
شاخ می کشیدم…
رد می شدم از شانه های شهر…
خودم را می رساندم به ارتفاع هایی که دست هیچ کس نمی رسد…
رد می شدم از کناره های پرتگاه…
از مالروهایی که از دور دیده نمی شوند….
گوزن می شدم و شب ها جایی برای خواب نداشتم
گوزن می شدم و شب ها زنی را که دوست ندارد توی رختخواب بخوابد می آوردم کنار خودم
می گذاشتم گرم شود کنار تن ام
باید گوزن می شدم برای زنی
که فکر می کند
تنها چاره اش
گوزن شدن است