بر کسی پنهان نیست که بخشی از برجستگان فعال دررشتههای هنری مشکلات احساسی، افکاری و روانی دارند. به طور مثال«وان گوگ» نقاش معروفی که بر اثر خودکشی درگذشت. در مورد گروهی ازهنرمندان گویا بیماری آنها عاملی موثر بر روش و متد کارآنها محسوب میشود. گاهی چنین پرسشی به ذهن، متبادر میشود که آیا ارتباطی بین مشکلات روانی و نبوغ هنرمند وجود دارد؟ به باور یونانیان قدیم بخش اصلی دیوانگی انسان، نتیجه ناکامل بودن موجود آدمیاست و یا گروه دیگری از یونانیان شکلهای متفاوت دیوانگی را محصول کار خدایان میدانستند. اما امروزه پرسش پژوهشگران این است که تا چه اندازه مشکلات و بیمارهای روانی بر نبوغ و خلاقیت هنرمند تاثیر گذار است و یا پرسش دیگری چنین مطرح است که آیا این بیماری هنرمند است که او را خلاق میکند و یا برعکس، نبوغ آمیز هنرمند است که باعث به وجود آمدن بیماریهای روانی او میشود. در واقعیت هر دو گزینه امکان پذیر است. درگزینه اول ممکن است خلاقیت و نبوغ زیاد باعث به وجود آمدن تشنج زیاد در ذهن و مغز شود که این تشنج به نوبه خود اختلالات روانی را به وجود میآورد. اما در گزینه دوم این احتمال وجود دارد که اختلالات روانی باعث شکل گرفتن خلاقیت و مطرح کردن نظرات و عقاید جدید و متفاوت ازعامه مردم شود.
پژوهشهایی که بر اساس زندگینامه بسیاری از هنرمندان بزرگ انجام شده است نشان میدهد که اختلالات روانی در بسیاری از آنها دیده میشود. آمار نشان دهنده آن است که این اختلالات درهنرمندان و نویسندگان به مراتب بیشتر است تا در بین فیلسوفان و آهنگسازان. لازم است اشاره کنیم که بخشهای مختلف هنر، تواناییهای متفاوتی از انسان را در فضای خلاقیت و نبوغ به نمایش میگذارند. به طور مثال نقاشی کردن، دگرگونیهای متفاوتی را در افکار یک نقاش در مقایسه با یک نویسنده به وجود میآورد؟ چرا که برای یک نقاش به جز نبوغاش در مقایسه با یک نویسنده چشمان و دستانش هم بسیار در خلاقیتش نقش بازی میکنند. مثلا امروزه ازدیدگاه روانشناسی اعصاب، کنترل حرکات دست و انگشتان که در ارتباط با نقاشی نقش مهمتری دارند بستگی به فرآیندهای بصری هنرمند دارد. این فرایندها تا اندازه زیادی در ارتباط با شناخت عمومی ما بر اساس درک جهان نیست بلکه تفاوت بین فرایندهای بصری که در جهت درک عمومی جهان و فرایندهای بصری که درجهت نقاشی جهت دارند متفاوت است. چرا که در سازماندهی شدن این فرایندهای بصری بخش کورتکس مغز برخی هنرمندان، متفاوت از دیگران کار میکند. این سازماندهی شدن به روشهای متفاوتی انجام میشود. یکی از این روشها در ارتباط با تبدیل اطلاعات بصری دریافت کنندههای عصبی است که به ما اجازه میدهند تا بتوانیم اشیا را از یکدیگر تمیز دهیم و اگاهی در این مورد را به حافظه بسپاریم. روش دیگر تبدیل موازی گونه اطلاعات بصری با هدف تمرین و تحریک دستان و انگشتان است. از سویی دیگر، بین هنر و افسردگی و خلق برخی آثار هنری پیوندهایی وجود دارد. به ویژه در مورد افرادی که از افسردگی از نوع دوقطبی رنج میبرند چرا که توانایی خلاقیت هنرمندانی که دچار اختلال دوقطبی هستند در دوران شیدایی آنان بسیار برجستهتر است. در دوره شیدایی، تنوع و تمرکز افکار این هنرمندان بسیار بیشتر به چشم میخورد.
مایوس بودن و تنها بودن، نا امید بودن و داشتن افکار تیره و تار از نشانههای افسردگی است و این نشانهها را درخلاقیت هنرمند افسرده میتوان به راحتی مشاهده کرد. مثلا تابلوی تنهایی ادوارد مونخ که در آن به شکل بینظیری دو نفر را به تصویر کشده است که در عین اینکه تنها هستند یک زوج هم هستند. حتی از نوع راه رفتن و ایستادن و از نشستن فردی میتوان گاهی به افسردگی او پی برد. اگر به نقاشی خلق شدهای از«هادلر» نگاهی بیاندازیم میتوانیم آدمهای ترسیم شدهای را ببینیم که از نحوهی ایستادن آنها به افسردگی آنها میتوان پیبرد. در این اثرهنری خود نقاش هم افسردگیاش را در تابلویش به نمایش گذاشته است. برخی از نویسندگانی که آثار ادبی بینظیری خلق کردهاند نیز خود دچار افسردگی بودهاند و این مشکل را در آثار آنها میتواند دید مثل: فروغ فرخزاد، صادق هدایت و یا نویسنده و شاعر اتریشی به نام فرانس گریلپارزر. اودریاداشتی مینویسد: «مغزم راکد شده است و هیچ انسانی، هیچ لذتی، هیچ فکری و هیچ کتابی برایم جالب نیست. اگر بخواهم میتوانم خیلی راحت به زندگیام پایان دهم اما فکر میکنم خودکشی نامردی است.» برخی از روانشناسان معتقدند که اگر مراجعشان هنرمندی است که توانایی خلاقیت دارد برای درمان آن بایستی فرد را تشویق کرد که در دوران مانیا دست به خلق آثار هنری بزنند از نظر علمی ثابت شده است که دلیل فعالیتهای خلاقانه برخی از هنرمندان ویژگی چند جانبه آنها میباشد مثلا یکی از این جنبهها توانایی ارتباط خلاق هنرمند با واقعیت است. نباید فراموش شود که گاهی اوقات عملی کردن خلاقیت هنرمند به کمک روانپزشک، روانشناس و همکار دیگری امکان پذیر است. در این مسیر عملی شدن خلاقیت هنرمندی که از مشکلات روانی رنج میبرد بستگی به توانائی، تمایل و جهت گیری آن روانشناس دارد.