و بیشترِ مردمِ عامه آنند که باطلِ ممتنع را دوستتر دارند:چون اخبارِ دیو و پری و غولِ بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچنو گردآیند و وی گوید: «در فلان دریا جزیرهای دیدم و ۵۰۰ تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره؛ و نان پختیم و دیگها نهادیم، چون آتش تیز شد و تَبِش بدان زمین رسید، از جای برفت، نگاه کردیم ماهی بود! و به فلان کوه، چنین و چنین چیزها دیدیم، و پیرزنی جادو، مردی را خر کرد و باز پیرزنی دیگر جادو، گوشِ او را به روغنی بیندود تا مردم گشت!» و آنچه بدین مانَد از خرافات که خواب آرد نادانان را چون شب برایشان خوانند. […] و آن کسان که سخن راست خواهند تا باور دارند، ایشان را از دانایان شمرند، و سخت اندک است عدد ایشان، نیکو فراستانندو سخت زشت را بیندازند.»