شبلی را دیدند چوبی در دست داشت ،هر دو سر آتش در گرفته ، گفتند چه خواهی کرد ،گفت می روم تا به یک سر این دوزخ را بسوزم و به یکسر بهشت را تا خلق را پروای خدا پدید اید …..عقلای مجانین

شبلی را دیدند چوبی در دست داشت ،هر دو سر آتش در گرفته ، گفتند چه خواهی کرد ،گفت می روم تا به یک سر این دوزخ را بسوزم و به یکسر بهشت را تا خلق را پروای خدا پدید اید …..عقلای مجانین
کلیه حقوق این سایت برای وبسایت ادبی مرور محفوظ می باشد.