شبیه قایقی باژگون
میان ملحفههای آبی خوابیده بود
خوابی در عمق دریاها
آنگاه که خزهها
سکوت را چون رقصی بیوقفه
به آغوش میکشند
در رویایی که ماهیها
به جستجوی حقیقت
انسانی را مییابند
پیراهن شبانهای
پناهگاه ستارگان سقوط کرده
جایی که نور
به گردپای تاریکی نمیرسد
و جهانی
با جهانهای دیگر درهم میآمیزد
سیارکی سرکش
که به قلب تهی کهکشانها گریخته است
شبیه ماهیگیری پیر
که ناگهان جوانیاش را بازیافته است
کنار تخت نشستم
و انگشتان کشیدهیِ آبیاش را بوسیدم
▪