اسب ها بر صحنه ی شکارگاه . شیرین داوودیان

با همسرم داشتیم یک مستند از حیات‌وحش را نگاه می‌کردیم. گله‌ی اسب‌ها به دو در دشت می‌دویدند. یک اسب جلوتر از بقیه .
پرسیدم: خوشمزه است؟
انگشت شصت و اشاره را به هم چسباند و علامت ok را نشان داد و گفت : پرفکت.
گفتم: نون همبرگرش این دفعه فرق می‌کنه.
گفت: آره. از سوپر ابری نگرفتم.
همان‌طور که داشت روی همبرگرش سس می‌ریخت یک قطره سس پاشید روی فرش. فرش‌مان یک صحنه‌ی شکارگاهی است. چکه‌ی سس درست افتاد روی چشم اسب‌سوار.
فیلم مستند حیات وحش ، خورشید رو به غروب را در دشت نشان می‌داد و می گفت که اسب‌ها هنگام غروب …
در همان صحنه زیرنویس برنامه نوشت: خبر فوری: حمله‌ی تروریستی در آلمان. یک نفر در پاساژ شهر به مردم تیراندازی کرده و جان دست‌کم ۸ نفر را گرفته و ۱۲ زخمی برجای گذاشته است.
اسب‌ها داشتند در تاریکی می‌دویدند. ۵ تا از اسب‌ها از تلویزیون بیرون آمدند و بر صحنه‌ی شکارگاه فرش ما به حرکت درآمدند. شکارچی‌ها به پلنگان تیراندازی ‌کردند، یکی‌شان نیزه‌ای را به کمر ببری فرو برده بود و دیگری کمانی بی‌تیر به دست داشت، تیرش آن طرف‌تر بر یک ماده شیر فرود آمده بود.
زیرنویس ‌نوشت: تیرانداز یک شرقی تبار آلمانی ۱۸ساله بود که با فریاد “من یک آلمانی هستم ” به سوی مردم تیراندازی می‌کرده است.
اسب‌ها به تاخت می‌دویدند. لکه‌ی سرخی بر چشم یکی از اسب‌سواران نشسته بود. گویی تیر یکی از یارانش به خطا به چشم او رفته بود.
به هسمرم گفتم: نازنین فرش خراب می‌شود دست‌باف ایرانی است.
گفت: الان دستمال می‌آورم … این یه گاز رو بخورم.
زیرنویس نوشت: مرد جوانی دوستانش را برای صرف همبرگر به رستوران دعوت کرده و در یک حمله‌ی انتقام‌جویانه آنان را کشت.
دستمال را که اورد اسب ها روی فرش با هم بلند شدند ، به سمتم هجوم اورده بودند که تلویزیون را خاموش کردم .
لکه ی روی فرش را پاک کردم .
همسرم گفت : من اگه یه زمانی بخوام نقش قالی طراحی کنم ؛ هیچ وقت شمشیر تو دست سوارکارها نمی ذارم .
گفتم : من می ذارم .
هر دو ساکت به اسب ها نگاه می کردیم ؛ اسب هایی که روی هوا شیهه می کشیدندو شکارچیانی که با نیزه به سمت شان هجوم می اوردند.