و گفت: وقتی در بادیه راه گم کردم، شخصی دیدم فراز آمد و سلام کرد و گفت: تو راه گم کرده ای؟ گفتم: بلی. گفت: راه به تو نمایم. و گامی چند برفت از بیش و از چشم ناپدید شد. بنگریستم، بر شاهراه بودم... ادامه متن
و گفت: وقتی در بادیه راه گم کردم، شخصی دیدم فراز آمد و سلام کرد و گفت: تو راه گم کرده ای؟ گفتم: بلی. گفت: راه به تو نمایم. و گامی چند برفت از بیش و از چشم ناپدید شد. بنگریستم، بر شاهراه بودم... ادامه متن
کلیه حقوق این سایت برای وبسایت ادبی مرور محفوظ می باشد.