مرا میانهی شیرین یک سیب گذاشتی ول کردی…
به صورت کلی ادامه داری، به صورت جزئی ادامه داری…
حتی میان فلسفه پیدا نمیشوی،…
میان شرح غمانگیز یک نظر….
بارها احساس بینیازی وَ رستگاری کردهام….
ولی باز هم تو بَرندهای!…
همیشه تو بردهای….
مرا بدوانی ….
ایجادِ ضعیف در
ارتباطی موثر
چون غرض ایجاد است تا زمان مناسبش برسد
مقابل چشمهای تو کارهایی نمیکنم
شبیه تو در آرزوهای من
چیزی را جا به جا نکردهایم
از همان روز اولی
توافق ما چندین لایه داشت
که ما فعلا در این مراحلیم
کِی میپرم! کی؟
از این مراحلِ پی در پی
و شربتی که آماده نیست برای نوشیدن
گویا زمان مناسب نخواهد رسید
هموطنانم مثل همیشه میمیرند
پرندگانشان میمیرند، گیاهانشان میمیرند
از دنیای شما فقط دو چیز را میخواهم
از این دنیای بدونِ
که هر روز شخص سرگردانی میبینید در خیابانهای شهر
در خیابانهای شهر
در جستجویِ
و قدم میزند بدون جهت به دلیلِ …
به دلیلِ آن که ول شده
□
از دنیای شما
در معرضِ نابودی را نمیخواهم و
یک چیزِ دیگر
فقط
لیوان شیرین را کمی جابهجا کرد
و مروری بر دیوارهای اتاق
مزهی دهنش چند روزی عوض شده
اینها همه مهم است چون
«اطلاعات بی ارزش نداریم»
آسمانِ دیروز ابری بود
در شروعِ هر جملهای اول میگوید
نمیدانم …
کوچهاش خلوتتر شده
پس چرا از آن خیابان رد شد!
پس چرا از آن دکه روزنامهای نخرید
لعنت به این تصمیمات گرفته شده!
در این مهمانی
کسی نیامده با چهرهی خودش
جزئیات صورت نشان دهندهی چیزی نیست
فلسفه کاری نمیکند
تاسف میخورم به حال انسان
متاسفم بزرگترین تفریح ما
نابودی دیگران است!
حتی میانهی شیرین یک سیب هم
در مسیر درستش نیست
به آن اواسطِ خوشمزه کی میروم کی!
همه رفتند منزل خودشان
روحِ سرد
معترضان خسته
گفتند الگوی ما رفتهگان ما بودند
گفتند شرمندهی شهدایمان نشویم
تعادل ندارد این بشر
وقتی همه خواب بودند
در آن لحظهی بخصوص
تو بیدار شو!
بهمن ۱۳۹۲
One Comment
علی ژبیعی وزیری
ساختار عروضی برایم جالب بود به هر حال شمس حداقل می داند با خودش چند چند. است