زیر هیچ کلاهی زاده نشدم به هئیت نیلوفری
آب کلاهی آبی دارد
صدای اول آاااااااااااااااااااااا
چه آسمان دور دستیست دریا
لاجورد شدت آبیِ آب به درهی سنگها
ما تولد چند بارهی اشیاییم؟
سرزنش نمی کنم
گاه دلخوش به مرگ
گاه رمیده به خوشبختی
دلخوش به زاده شدن
حلولِ ماه به چشم تو دور است؟
نزیکتر به نظر بیا نظر کنی دور نیز منظرهایست
که گیاه در حلول ماه نقَش دارد
نظر به سلطنت ماه اگر نکنی
من نیز به هئیت نیلوفران
از آب زاده شدم