کريشتُف کيشلوفسکی شيفتهی داستاننويسی بود. شيفتهی روايتِ تنهايی و اضطرابِ انسانش در لهستانِ کمونيستزدهی سالهای دههی شصت و هفتاد، دورانی که همهچيز در هالهای از ترديد فرو رفته بود. برای همين سه داستانی که در اين کتاب خواهيد خواند؛ سه اثری که کيشلوفسکی براساسشان فيلمهای آرامش، آماتور و شانسِ کور را ساخت و تبديل به يک فيلمسازِ جهانی شد، پر هستند از تقابلِ بينِ اين اضطراب و ميل به آزادی. اين مجموعه را هانا کرال دوست او و نويسندهی برجسته تدوين و بعد مرگِ فيلمساز منتشر کرد. داستانهايی که در آنها میتوان جهانی از خيال و سکوت را تماشا کرد که سرنوشتِ انسان را رقم میزنند و او در نبردی دائم داست با آنچه میخواهند برايش بسازند. و چه بسا افسوس که چرا اين ذهنِ خلاق بيشتر داستان ننوشت. کيشلوفسکی در هنگام مرگ فقط پنجاه و چهار سال داشت.