یکجا برایش کلاه از سر بر میدارند….
جایی دیگر….
تمامی تو را با بوق ممتد ماشینهایشان….
جا میگذارند…
نازنینترین محترم معاصر…..
ذر ه ای من را ببخش….
به محض مادرانگی ات…
ای که دو سوم جهانی…
مردهایی واقعی….
شاید راه میبرند….
به نزدیکی اعماق ناپیدایت
کمی هرازگاهی
تو که خبر داری
از پرورش حجیم ماهای مکرر برنامه ریزی شده
در میادین عمومی بگیر تا موزه های نامرعی
ظریفترین عمیق مرطوب
زن شرقی زن تحریف زن تاریخ کلان زن مونتاژ
جغرافیای هزارفصل
هروقت که مادر هستی
به بخشایش من مکث کن
آنگاه که دختر میشوی
لابلای ماهیچه های عجولم
هرگز به بخشیدن اندکی ازمن هایم مهیا نشو
راستی
به کجا
میریزد؟
اینهمه آرام مواج
در گیسوان تاریکت
گم ات کرده ایم
عده ای نر بی خاصیت
چراغ بدست
و فاقد کلاه
اورست بی تو فتح نمیشد
معاصر
بدون تو وسطی میماند
کلاه برای تو اختراع شد
و من تا مدتی مدیداز ماشین متنفرشدم
در کنجی گم از خاورومیانه