مروری بر اوراق فروشی کلیولند نوشته براتیگان ادامه متن
نگاهی به رمان «باهفت هزار سالگان سر به سریم»، از رعنا سلیمانی «مرداب این دردها انگار تمامی ندارد» این رمان در مورد زوال و اضمحلال است؛ حال یا در زندگی سالخوردگانی باشد که روز به روز و... ادامه متن
۱ نمی توانستید زبان به دهان بگیرید و جای خودتان را لو ندهید مگر شما همان زیبا رویانی نبودید که قلم هایتان را یک شب وقتی شادی خواب بود روی صورت هاتان سر بریدند نمی توانستید همین جا کنار بخاری... ادامه متن
صدای جیرجیرکی یک زن ادامه متن
تو را قبلاً ديده بودم، آنقدر زياد كه از حساب خارج است، ولي مهماني خداحافظي را كه خانوادهام براي شماها درخانهمان درميدان نيمان گرفته بود، بيشتر از همه به خاطر ميآورم. پدر و مادرت تصميم گ... ادامه متن
پلکان بلند نبود. من هزار بار پلههایش را شمرده بودم. چه هنگام بالا رفتن و چه هنگام پایین آمدن، اما رقم دیگر در حافظهام نیست. هیچوقت نفهمیدم که باید وقتی پایم روی پیادهروست بگویم یک و وقتی... ادامه متن