مجموعه داستان «گنجشک سوخاری» اولین اثر الهام عطیف است. او متولد ۱۳۶۲ است. در این نوشتار برآنیم که ضمن معرفی داستانها و آشنایی با فضای نوشتاری نویسنده ، کوتاه به نقد این اثر نیز بپردازیم.
مجموعه با داستان «این سرباز» آغاز میشود. زبان داستانها در عین اینکه عامیانه است یادآور زبان پارسی کهن است. در داستان فصل آدمها صفحه بیست ویک “حکم نداریم اما تا پشت درش میتوانم ببرم” آنچه در این آثار مرکز توجه است خود ” انسان ” است، انسان به معنای واقعی خودش و از آن دقیقتر به معنای انسانی که زن است، با آنچه شادش میکند نزیسته است و آنچه که بار سنگینی بر سینه و دهانش گذاشته است ، کابوس را برای مای خواننده زنده میکند ، کابوسی که قدرتش بیشتر از توان زن نیست، همانکه در داستان” انتهای آبشار” میبینیم و در پایان بیشتر داستانها ، زنگی که به صدا درمیآید، در پنجرهای که باز میشود، زنی که میرقصد، نسیمی که از پشت عینک میوزد اما در داستانها یک خون ناحق وجود دارد، رنگ سرخ که نقاش در آبشار میکشد ، پتوهای سنگین ، سوزنها ، گرد بال پروانهها، این خون ناحق چیست که همهجا گلوی ما را می فشارد ؟ خونهای معصوم بیگناه در جنگ، داستان قتل ماهیهای قرمز، قهرمان شیمیایی جنگ که ماسک را برای نجات دیگری درآورده بود و حالا محکوم به قتل حیوانات بیگناه است و کودکان در این داستان سخنگوی جامعهاند . در این داستانها صدای تمامی اقشار جامعه را میشنوی، حتی صدای مردگان را . در داستان کلوچههای شب ، کودکانی که مردهاند ، میخندند و شبها برای خوردن کلوچه برمیگردند. یا “در یک دقیقه پشت چراغ ” داستان را از زبان یک مرده میشنویم که یک دقیقه میمیرد و دوباره احیاء میشود .
” او ” رد پای “او ” در داستانها پیداست، بیشتر پشت خط تلفن است که نامی ندارد . ” او ” به رنگ سبز، ” او ” به رنگ بنفش ، ” او ” به رنگ سرخ…
در “بندهای بیتاب ” حرفهای یک زوج را میشنوی ،کابوسی زنده را میبینی . سینهبند سیاه و درخت گردو دو بنمایه قوی در این داستان کوبندهاند . نمیدانیم سینهبند برای کیست ، حتی خود سوژهها هم نمیدانند ، اما درجاهای نامأنوسی ظاهر میشوند ، در جعبهابزار روی شاخههای درخت گردو و درنهایت بر لبههای تخت. تخت، نماد زوجیت، شاید مال ” او “ ست و ما درنهایت نگران زن داستان هستیم که برای گناه ناکرده احتمالاً مورد آزار قرار خواهد گرفت. بیگناهان صبور و گناهکاران تندخو ولی آزاد.
در میانه ی کتاب به “گنجشک سوخاری” میرسیم که همه ما باید چنگالی برداشته و در آخر داستان یکتکه ی آن را با چنگال بخوریم . یک ضد جنگ دیگر، گویا جنگ را برای ما حتی اگر نباشد هم ، سایه شومش و تأثیرات بلندمدت اش را همواره زنده نگه مي دارد . این بار گفتگو میان جوانان است، گروه پسران ،گروه دختران، یک دختر پسر جوان، یک دختر تنها و دو دختر ، همه در کافهرستورانی جنوبی برای امیرال که اگر جنوبی نباشیم نمیدانیم مرد است یا زن، درگیری داستان آنجا آغاز میشود که از دو دختر ، یکی از امیرال درخواست یک غذای نامتعارف میکند، “گنجشک پلو” حقیقت این است که اگر طرفدار این نگاه هستیم یا نباید هیچیک را بخوریم یا مرغ و گنجشک و کفتر به قول امیرال همه پرندهاند، حال چه چیزی این غذا را خواستنی کرده ؟ بوی نعمت در قحطی .
داستان مورچههای بالدار ، برای دنیای ارواح است یا دنیایی که شاید آدمها خیالیاند و هرگز زاده نشدهاند، مثل فرزندی که راوی داستان فکر میکند دارد یا حتی خودش که فکر میکند لیلی است اما شکوه است، در این دنیای برزخی و ارواح گونه ،گویی خود نویسنده هم گم شده است و” شبح وار ” به دنبال موهاست، بوی گندم، بوی آلبالو، اینها بوی زندگیست كه او برمیگردد و زیستن را انتخاب میکند، اگر حق انتخابی هم در کار باشد، بحث جنسیت در کالای دستدوم است که با مفهوم اجتماعی زنان روبه روییم ، مثل داستان “شهرک شماره ۲۶ ” در هردو داستان ، راوی را در حالی می یابیم که برایش ارزش انسانی خودش و زنان دیگر مهم است و هرچند با چاشنی طنز همراه است اما حقیقتاً معنی اصیل طنز، در عین حال با شخصیت مردانی مواجه میشویم که نویسنده قضاوت را بر عهده خواننده گذاشته است .
الهام عطیف در این مجموعه خواننده را به دنياي مردگان نیز نزدیک میکند ،جذابیت و ناشناخته بودن جهان هستی در مفهوم مرگ و زندگی در دو روی سکهای است که همواره برای ما خوانندگان جذاب است، همانگونه که دوگانه گی مرد و زن، ولی چرخش عطیف بهسوی زندگی و زن است و همواره زن و زندگی را برمیگزیند . در ابتدای داستان پوتین مینویسد پایبرهنه رسیدم بالای تپه رو به دنیای زندگان و پشت به دنیای مردگان ، ولی اینجا بحث مرگ، مرگ زمان است ،زمانی که بر راوی گذشته است و از ترس پرتاب شدن به دنیای مردگان، هرگز به عقب برنمیگردد، نه نگاه میکند، نه حتی یکقدم برمیدارد، اینجا اولین مردی را میبینیم که دوستداشتنی است، بوی نان میدهد و لالهعباسی و دوباره راوی در فضایی برزخی است که عشق گمشده اش را از کودکی در درون خود انگار مییابد در میان نخلها ، داستان در جنوب است یادآور پسر جوانی است که رفت جنگ و برنگشت اما راوی را نجات داد و تنها پوتینها سرنخ ما هستند. اینها را در کنار همان دنیای برزخی عمه نقره مییابیم ، قدری غیرمنتظره است اما بازهم از شگفتی این داستان کم نمیشود ، چون بیشازحد عمیق است که باید خواند و دید که چطور قطعات گمشده گذشته و آینده، مرگ و زندگی ایثار و عشق در هم گرهخورده و باز گرهگشایی میشوند . اگرچه این داستان ها را در یک یا چند جمله نمی توان معرفی کرد . و نیازمند نقد عمیق تری است .
در داستانهای عطیف یک دنیا یا فضای خیالی نیز داریم ،یا یکجور فضای اثیری ، در داستان ” زنجبیلی ” نشانههایی میبینیم که گمان میکنیم شاید راوی اسکیزوفرنی ست اما باز هم رد پای همان عشق کودکی را میبینیم و راوی را که گویی کودکیاش در پیش روست ، زمان گذشته و حال در هم میپیچد و گویی راوی همه دوره های زندگی اش را ، در یکزمان زندگی میکند ،هم تخیلی است هم واقعگراست.
” داستان ۳۸ درجه ” مفهوم عمیقی از نخوردن حیوانات است با درون مایه شبیه به داستان گنجشک سوخاری . در داستان گنحشک سخاری ؛ فضای داستان قالب جنگ داشت در داستان ۳۸ درجه ، همان مفهوم در دنیای کودکانه نقش می بندد . عطیف مرزها را برداشته است ، مرز میان زندگی و مرگ را دقیقتر بگوییم مرزها را جابجا کرده است . در مارش صبحگاه و یک فنجان قهوه درواقع تمام این راه خواننده را با خود همگام می کند تا به مارش صبحگاه برساند و ضربه آخر را بزند . زنی عاشق که ما را میبرد به مرزهای جنگی . با کسانی ملاقات میکنیم که لحظهای با آنها زیسته ایم و لحظهای دیگر در اندوه مرگشان به سر میبریم . در انتها باید گفت : الهام عطیف در این مجموعه موفق شده است در بیست و چهار داستان کوتاه، پازلی از زندگی همه ی ما را کنار هم بچیند.
11 Comments
الهام عطیف
سلام و سپاس فراوان از سرکار خانم داودیان گرامی
از اینکه با تعمق به داستان ها نگاه فرمودید ممنونم و باعث افتخار من است.
وقتی که گذاشتید و نقد نغزی که نوشتید بسیار برایم ارزشمند است
سیروس محمدی
ممنون از نویسنده و منتقد . معرفی کتاب خوبی بود و تقریبا نگاه کلی به کتاب داشت . چیزی که برای من خواننده درا ین مجموعه مهم بود تقریبا زندگی یک نسل را در این مجموعه نویسنده نوشته بود . و دومین چیزی که مهم بود فضای داستان عمگین نبود و زبان داستان جوان و شاد بود . اینجا نویسنده حتی وقتی که از اندوه هایش می گوید خودش را نمی بازد و باز یک شاخه ا مید پیدا می کند و این به نظر من عالی بود .
الهام عطیف
سپاس از مطالعه و بررسی کتاب و حسن نظر شما??
فریبا حاجدایی
مفید بود??
الهام عطیف
???
فرزانه
با سلام
داستان های کوتاه همیشه مورد علاقه من بوده ؛ سبک داستانهای این کتاب رو هم بسیاردوست دارم . به امید موفقیت های روزافزون ?
الهام عطیف
سپاس از لطفتون ??
عاطفه
جالب بود
الهام عطیف
???
مریم
دوست دارم این کتاب و حتما بخونم
الهام عطیف
سپاس و باعث افتخار?