تو هم می روی از این جا به زیر آسمانِ دیگری از همین رنگ
لب هایت را می بری
و شکل موها و دور شانه ها را دیگر
لذت دستکاری از من دریغ می کنی
پشت این پنجره
من و این کبوترانِ بی توجه
مانده ایم و بی توجهی می کنیم
می روی و دستانت را می بری
چشم ها را، قدم ها و فنجانت را می بری
می مانم همچنان با غیرت !
سرم را به سستی ام گرم می کنم
فقط گاه گاهی به تصورم که می آیی
رنگ صورت زردم را
دستکاری می کنی
و هم زمان با فشارهای عصبی
بر حفظ آرامش دست هایم پافشاری می کنی
سر و وضعم مدتی دوباره به هم ریخته
به رغم علاقه ات به خاک بازی
لباس ها و شست و شوی مرا قبول نداشتی
از همان زمان کودکی،
من به نظارت تو احتیاج دارم
می روی و نگاه هایت را می بری
جای پا و قدم هایت را می بری
بی تاب همان سواحل شنی
نشستم و پایداری می کنم
خاک بازی می کنم
ای وطن که از ساکنانت خالی شدی
من به حمایت تو احتیاج دارم
آب و تابم از دستم رفت
رفته گانم را برگردان !