دو نیمرخ مساوی بودیم
در شباهت عجیب آینه به چند نیمرخ مشابه
که تکثیر می شد
هر تکه به تکه های بیشتری
هر نیمرخ، از نیم رخ های دیگری جدا می شد.
بخوان با نیمرخ اول:
در خطوط شکسته باد
صدا به رود نمی رسید
برابرت در آینه، کوهستان گذاشتم
صدات بدمد در کوهستان
صدات بدمد در من
لب باز کنی و شعر بخوانی
بغلتد انارهای صدات ترک بردارد
بریزد به تنم
و ما فکر کنیم شباهت داریم به بی شباهتی
پرنده در گلو، برهنه می خواند
بخوان با نیمرخ دوم:
هرگاه بازدمی
هر دَم، دَمی دیگر
پرنده بر پیراهن سبز مخملینم نشست چای نوشید
همسرم در اتاق تکثر داشت
و لیست اقلام خرید را به حساب های روزمره می افزود
شبیه افسران نظامی
از چپ به راست
از راست به چپ
با دو اسب در دوسوی نیمرخش
هی شیهه هی هی هی ه هق می کشید
در پراکندگی تکه ها، سرخ می گذشت
همسرم که شکل شباهت من بود به شباهتی ۲۰ ساله
با ۲۰ اسب سرخ تنش
با ۲۰ اسب سرخ لبانم
با ۲۰ اسب سرخ ممنوعه
خواند: برابرت کوهستان می گذارم تا صدا در آینه خراش بردارد.
هر نیمرخ در نیمرخی دیگر شکست
تکه، تکه، تکه های بیشماری در فضایی معلق
و بوسه ای که در دهان سردسیری ما می وزید
میان دستمالی سفید پنهان شد
آن روز در آینه باد مرثیه می خواند
و رود لرز لرزان
از خطوط قرمز یک بوسه می گذشت و
گفت:
ما شباهت داریم به بی شباهتی
بر علف های هرز دامنم
خزه ی وحشی رویید
دست برد توی موهایم
و زیبایی را چید
آن روز در بغل باد می وزید
با دهانی روستایی می خواند:
“رود یخ زده برق می زند در آفتاب
این جا بام جهان است
سکوت.”
سمیه امینی راد
* شعر در گیومه از توماس ترانسترومر است