رمان آرش: در سایه، پنهان از تابش آفتاب که من به اختصار از آن به رمان آرش نام میبرم، رمانی است متکی بر علم روانکاوی. بی آن که با نویسنده آشنایی داشته باشم میتوانم بگویم که نویسنده بیشک مطالعاتی در زمینه روانکاوی دارد یا در این زمینه مشورتهایی جدی گرفته است، چرا که تمام واکنشها و رفتارهای شخصیت اصلی رمان بر اساس تئوریها و موشکافیهای علم روانکاوی است. این مساله یکی از نقطههای قوت رمان است که به نویسنده این فرصت را داده است تا بتواند هم شخصیت پردازی مناسبی روی شخصیت اصلی داشته باشد هم اتفاقهای داستان را به شکل بسیار قابل قبولی برای ذهن خواننده سازماندهی کند. تحلیلهای دقیق رفتاری با جزییات، مهمترین ربط خواننده به متن داستان است. داستان با فضایی سرد و نومیدانه آغاز میشود و تا لحظه بازگو کردن خاطرات کودکی نزد پدر تقریبا هیچ نقطه عطفی در داستان و روایت رخ نمیدهد. آنچه که سبب میشود خواننده سطر به سطر رمان را دنبال کند همین تحلیلهای رفتاری است که به خوبی پرداخت شده و اثرش را آنجا میبینیم که شخصیت آرش توانایی قابل کشف بودن پیدا میکند. اثر صحبت دیگران بر آرش و واکنشهای آرش از یکجایی به بعد در داستان قابل کشف است چرا که این شخصیت بخوبی برای خواننده قابل درک میشود.
چالش داستان با صحبتهایی که آرش نزد پدر میکند آغاز میشود و خواننده را با واقعهای هولناک در زندگی او مواجه میکند. این بخش از داستان و بخش دعوای آرش با مادر در خانه که در پی این اتفاق، رخ میدهد بسیار خوب و موثر نوشته شده است. گویی به گونه ای دیگر نمی شد آن را نوشت.
اما هر قدر نویسنده تمرکزش را روی شخصیت آرش گذاشته است، بقیه شخصیتها بدون هیچگونه رویکرد عامدانه ای شکل گرفته اند، از شهرام گرفته که تا انتهای داستان کم کم با شخصیت او آشنا میشویم و شاید تا پایان هم دقیق او را نشناسیم چون مولفههای متناقض از او در داستان وجود دارد که در کنار هم یکجا نمینشینند، تا پدر که فقط شاخصههایی آشنا از یک پدر نوعی را دارد. مادر هم که فقط از زبان آرش آنهم بصورت تک بعدی قضاوت میشود. سبزینه، مهرزاد و شکوه هم فقط شخصیتهایی هستند که گویی برای پیشبرد رفتارهای آرش حضور دارند.
داستان را میتوان به سه قسمت تقسیم کرد. قسمت نخست تا پیش از اعترافهای آرش نزد پدرش است. همانطور که پیشتر گفتم در این بخش ما فقط شاهد رفتارهای آرش در مناظره با اجتماعی هستیم که از آن با تمام وجود منزجر است و این مناظره به نوعی مقابله تبدیل شده است. چالش داستانی خاصی رخ نمیدهد اما آنچه که پیشبرنده است همان چیدمان تحلیلی روان آرش است. هر گفتگو ما را به انتظار واکنشی از سوی آرش میبرد و از یکجایی به بعد با توجه به شناختی که از رفتارهای آرش به دست میآوریم، میتوانیم برخوردهای آرش را پیشبینی کنیم یا آنها را به خوبی درک کنیم بدون آن که بدانیم دلیل این رفتارهای جامعه گریز چیست.
بخش دوم داستان بر میگردد به دو بخش بنیادین داستان یعنی بازگو کردن خاطره دوران کودکی و رفتار مادر، همچنین دعوای سر میز شام و نهیب به مادر سر ماجرای بالکن. در این بخش تمام آنچه که در بخش نخست سپری گردیده است جان میگیرد و از کسالت و تکرار درمیآید. معنایی که ما را به تحلیلهای مشابه فرویدی از تاثیرپذیری ذهن انسان در برابر رخدادهای دوران کودکی سوق می دهد. دو اتفاق دردناک که می تواند ذهن سالم و پاک هر کودکی را به شکلی ناهنجار فرم دهد. در ادامه اتفاق ماجراجویانه تهیه تفنگ و اتفاقی که پس از آن میافتد نفطه پایان این بخش است.
بخش آخر، شامل تحولی است که در آرش رخ میدهد. جدال آرش با گذشتهای که می خواهد از آن رهایی یابد و یافتن و دل بستنش به آفتاب، آنگونه که نویسنده تعبیر کرده است. این بخش اما بر خلاف دو بخش پیشین بسیار روند تندی دارد. هر چه نویسنده در بخش نخست قدم به قدم و حساب شده پیش رفته است، در این بخش اتفاقها و رفتارها فاقد ظرافت روایی هستند و بیشتر آنها را می توان مُبتنی بر احساسات انگاشت. آن رفتار آهسته بخش نخست به مراتب جسورانهتر بود چون اگر به خوبی پرداخت نمیشد میتوانست مخاطب را از خواندن کتاب دلسرد کند اما اینبار عکس آن رویه شکل میگیرد. عشق ناگهانی و یافتن زیبایی در سادگی زندگی در اثر تحولی که به خاطر ماجرای خودکشی در آرش رخ داده است هرگز نتوانسته در ادامه داستان بنشیند و پایان کتاب، آنگونه که انتظار میرفت شکل بندی تحلیلی خوبی ندارد. شاید فرض بر آن بوده است که همان بخشهای نخست برای شناخت شخصیتها و روایت بخشهای پایانی کافی است اما تغییر در رفتارها آنچنان زیاد است که گمان میکنم نویسنده میتوانست از همان تجربه پیشین بهرهی مجدد ببرد یا حداقل اگر میخواست سریع به سرانجامی خوش برسد، می توانست آن را در تعلیقی به سمت خواستهاش رها کند.
مطلب دیگری که در رمان به چشم میآید نیاز کتاب به ویرایش است. این روزها کمتر کتابی میخوانیم که بینیاز به ویرایش مجدد باشد. چیدمان صحیحتر کلمهها، تصحیحهای املایی و … که نیازشان در کتاب دیده میشود و نباید در هیچ کتابی باشد.
رمان آرش را میتوان در ادامه رمانهایی طبقه بندی کرد که در ادبیات داستانی ما معرف فضای ابزورد و اندوهبار زندگی است. شخصیتی که بار مولفههای تلخ زندگی در جامعه امروز را بر دوش میکشد. این تحکم تلخی است که بر روان نویسندگان متعهد خورده است. راه یافتن به کلامی دیگر با حفظ تعهد اما جایش خالی است.