ای لُکُنـو!
از فرجامی که خدایان تو را میبخشند
و مرا بدان وامینهند
هـرگـز نبـایـد پُـرسیـد؛
پـس گـاهشمـارِ بابِلی را فرونِهْ
و تـن بدانچه بـاید بسپار:
خواه ژوپیتر بر زمستانهای زمان بیفزاید،
خواه این زمستان
ــ کـه دریای تیرِنی را بر صخرهها میکوبد ــ
واپسـین موسـمات باشد؛
هُش دار و شراب اَنداز
که زندگی را دوامی نیست؛
بـال و پَـر از اُمیدهای دور و دراز بَرکَن،
کـه عمرِ بـادپـای تنگچشم
هم درین گاهِ سخن میگُریزد؛
پس دَم را دریاب،
و چشم از فراسوی زمان بَرگیر.
چامهها، دفترِ یکم، چامۀ یازدهم
سرودۀ کوینتوس هوراسیوس فلاکوس
ترجمۀ شهریار یعقوبیان، تقدیم به شاتوبریان