عاشقان در سیل تند افتادهاند ….
بر قضای عشق دل بنهادهاند ….
همچو سنگ آسیا اندر مدار….
روز و شب گردان و نالان بیقرار….
گردشش بر جوی جویان شاهدست ….
تا نگوید کس که آن جو راکدست ….
گر نمیبینی تو جو را در کمین
گردش دولاب گردونی ببین
چون قراری نیست گردون را ازو
ای دل اختروار آرامی مجو
گر زنی در شاخ دستی کی هلد
هر کجا پیوند سازی بسکلد
گر نمیبینی تو تدویر قدر
در عناصر جوشش و گردش نگر