برگرفته از کتاب گزینه اشعار امیلی دیکنسون به گزینش جویس کارول اوتز
the Essential Emily Dickinson by Joyce Carol Outes
۱
There came a Wind like a Bugle
It quivered through the Grass
And a Green Chill upon the Heat
So ominous did pass
We barred the Windows and the Doors
As from an Emerald Ghost
The Doom’s electric Moccasin
That very instant passed
On a strange Mob of panting Trees
And Fences fled away
And Rivers where the Houses ran
Those looked that lived that Day
The Bell within the steeple wild
The flying tidings told
How much can come
And much can go,
And yet abide the World!
بادی وزید
شبیه شیپور جنگ
و سرمایی سبز
بر چمنزار لغزید
چنان مخوف
که بر درها و پنجرهها قفل زدیم
گویی شبحی از زمرد
با گامهای آذرخش
به چشم برهم زدنی گذشت
از انبوه درختان هراسان
پرچینها میگریختند و
خانهها بر شانه رود
دور میشدند
بازماندگان آن روز
به ناقوسی خیره بودند
که پرپرزنان خبرهای هول میپاشید
چه بسیار کسان که پا به این جهان میگذارند
وچه بسیارند آنان که میگذرند
اما هنوز این سرا پابرجاست
۲
Tell all the truth but tell it slant
Success in circuit lies
Too bright for our infirm delight
The truth’s superb surprise
As lightning to the children eased
With explanation kind
The truth must dazzle gradually
Or every man be blind
جز راست مگو اما به راز
که کامیابی
به اشاره گفتن است
چرا که چشمان کم سوی ما را
یارای فروغ حقیقت نیست
چنان که قصه آذرخش را ساده میکنند
برای کودکان
پس پرده از حقیقت
آرام باید برداشت
با کلامی نرم
مبادا که کور کند دیدگان را







