توانستم تو را نخواهم وُ خواستم
به «شکل کوچکی از ایثار»
اما به خود!
یا «شکل کوچکی از خیانت»
باز هم به خود!
من خائن نبودم
فقط «عشق» گاهی
با دستهای نوچ میآید
آمدیدن به روز… به آنروز…
با دو دستِ چسبناکِ معطر
خُرمآلوده و شفتآلود
بچش زبانم را!
و «شعر» که میوهی عشق بود وُ پاکی بود
حالا ببین که بر زبان
چه طعم گسی دارد!







