من تا حالا ویراستار خیلی جاها بودهام. سردستی بخواهم بشمرم، انتشارات امیركبیر، انتشارات مدرسه، مجله رشد جوان، انتشارات صابرین، دفتر تألیف و برنامهریزی درسی، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و چند جای دیگر. تا به حال هیچ جا ویراستاری نكردهام كه رسمالخطش با رسمالخط دست كم یك جای دیگر مطابق باشد. در واقع، هر جایی یك سازی برای خودش میزند. جالبتر این كه رسم الخط خودم هم با همه جاهایی كه ویرایش میكنم، فرق دارد!
گاهی پیش میآید كه از چند جا هم زمان مطلب برای ویرایش دریافت میكنم. حالا بیا و درستش كن! باید یادم باشد برای انتشارات امیركبیر بنویسم: «به ویژه» چون قید است، اما برای بقیه نه. در سازمان پژوهش «آنها» را جدا میكنند و بقیه ی جاها نه. در انتشارات مدرسه «جلوی مدرسه» ایراد ندارد، اما در انتشارات امیركبیر، یك غلط فاحش به حساب میآید. در انتشارات صابرین، «تر» به كلمه میچسبد، مثل «بزرگتر»، اما در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید آن را جدا كرد. هنگام ویرایش رشد جوان، باید یادم باشد كه حتا «بیش تر» را هم جدا كنم، در حالی كه بقیه ی جاها باید سر هم باشد.
از همه ی اینها جالبتر، رسمالخط دفتر تألیف و برنامهریزی درسی است كه میتوانم ادعا كنم اتاق به اتاق و مجله به مجله با هم فرق دارد. البته، مسلمن من در تمام اتاقهای این مجموعه ویراستاری نكردهام، اما پی گیر بیش تر آنها بودهام. عنصر زمان هم در این تفاوت نقشی اساسی دارد. مثلن ممكن است امسال یك مجله به جای همزه «ء» آخر برخی كلمهها، مثل «خانه ی من» از «ی» استفاده كند، اما سال بعد تصمیمش عوض شود و به همان همزه ی قدیمی برگردد.
۲۷ مجله در مجموعه ی دفتر تألیف منتشر میشود كه رسمالخط برخی از آنها با هم تفاوت ماهوی دارد. مثلن در «رشد ادب فارسی»، تأكید خاصی بر جدانویسی میشود. آن جا كلمههایی از هم جدا میشود كه اصلن معمول نیست. تا جایی كه ممكن است جشنواره را هم «جشنواره» بنویسند. در عوض، مثلن در مجله ی «رشد جوان»، تأكید بر روی همنویسی است. البته این تفاوت، در میان پنج مجله ی كودك و نوجوان رشد، تا حدی پذیرفتنی است؛ چون ممكن است رسمالخط سادهتری برای بچههای دبستانی در نظر گرفته شود تا دبیرستانیها، اما عمومن از قاعده و قانون ویژه ای پی روی نمیكند.
در برخی از همین نشریه ها، رسمالخطهایی دیده میشود كه احتمالن فقط متعلق به خود آنهاست و شما هیچ جای دیگر چنین رسمالخطی نمیبینید. مثلن «پاییز» و «آیین» یا دیگر كلمه های فارسی كه همزه ممكن است در وسط آن ها بیاید، همه جا با «ی» نوشته میشود. استدلالش هم این است كه همزه فارسی نیست و كلمه ی فارسی همزه ندارد. در حالی كه در برخی مجله های رشد، شما میتوانید ببینید كه «پاییز»، «پائیز» و «آیین»، «آئین» و «پایین»، «پائین» نوشته میشود. البته ویراستاران این مجلهها هم بدون شك، دلایل خودشان را دارند.
چند سالی است كه دفتر تألیف، مشغول تألیف كتابهای جدید درسی است. مدتهاست میگویند حتا كتابهای درسی هم به رسمالخط واحدی نرسیدهاند و این بحث، بحثی قدیمی است، اما جالبتر این جاست كه رسمالخط كتابهای درسی هم با زمان تغییر میكند. مثلن بچههای كلاس اول دبستان، امسال یاد میگیرند كه لبخند را جدا بنویسند (لب خند!) اما بچههای كلاس اول سال بعد، یاد میگیرند كه آن را سر هم بنویسند. تكلیف همزه «ء» یا یای میانجی هم كه هنوز مشخص نیست.
بد نیست سری هم به انتشارات مدرسه بزنیم. تعدادی از كتابهای انتشارات مدرسه، مثل كتابهای طرح چلچراغ یا فرزانگان و… در مجموعه ی دفتر تألیف منتشر میشود. مسلم بدانید این كتابها با آن كه آرم «انتشارات مدرسه» را بر پیشانی دارند، رسمالخطی متفاوت از انتشارات مدرسه دارند؛ چرا كه در جای دیگری ویراستاری میشوند. ضمن آن كه شما اگر فقط مجموعه ی طرح «چلچراغ» را هم در نظر بگیرید، باز هم خواهید دید كه تقدم و تأخر زمان چاپ، باعث تفاوتهای آشكار رسمالخطی در میان كتابهای چاپ شده در سالهای مختلف شده است.
خواندن را مشكل نكنید
سالها پیش از این، زنده یاد احمد شاملو و نیز ایرج كابلی، پیشنهادهایی برای رسمالخط فارسی ارایه دادند و گفتند كه به تر است رسم الخط فارسی، از قاعدهها و قانونهایی پی روی كند و یادگیری رسمالخط، فقط حفظی نباشد. شخصیت شاملو، باعث شد تا بسیاری تحت تأثیر قرار بگیرند و به ناگاه، فضای رسمالخط فارسی كاملن به هم ریخت. به نظر من، روی آوردن بر جدانویسی صرف و تغییر دادن املای بسیاری از كلمهها، برای بیش تر كسانی كه در این حوزه نفس میكشند، تنها نوعی بهروز بودن است. قبول دارم كه گسترش رسانهها فضای تازهتری از ارتباط را میطلبید كه سرعت در آن حرف اول را میزد، اما بسیاری از تغییرهای رسمالخطی سالهای اخیر، نه تنها هیچ كمكی به خواننده نمیكند، كلی هم بر مشكل های ویراستاران و خوانندگانمی افزاید. به این نمونهها توجه كنید:
پیش از این، ما كلمه هایی مانند «شؤون» و «مسؤول» را به صورت «شئون» و «مسئول» مینوشتیم. میگفتیم پیش از حرف صدادار بلند «او»، همزه روی كرسی قرار میگیرد. این امر خیال ما را برای نوشتن همه ی کلمه های مشابه راحت میكرد، اما حالا به شیوه ی جدید (كه من هنوز نفهمیدهام چه استدلالی پشت آن است)، گاهی در می مانیم كه چه گونه قاعده ی جدید را برای كلمه هایی مانند كاكائو، مرئوس یا شائول به كار ببریم. آیا به تر است آن ها را «كاكاؤو»، «مرؤوس» و شاؤول بنویسیم؟ یا این كه در برخی كلمه ها همزه را روی كرسی بگذاریم و برخی كلمه ها را «بی خیال» شویم؟
درباره کلمه هایی مانند «جرأت» و «مسأله» هم همین مشكل وجود دارد. اصلن وقتی همزه فارسی نیست، چه فرقی میكند كه به كدام صورت نوشته شود؟ جدا از این، در نوشتن «جرئت» و «مسئله»، قاعدهای وجود دارد كه در نوشتن «جرأت» و «مسأله» این قاعده كاملن به هم میخورد. بحث بر سر همزه ی میانی کلمه های عربی است. به طور خلاصه، به غیر از چهار مورد (۱ــ مثلن تألیف ۲ــ مثلن مآخذ ۳ــ مثلن قرآن ۴ــ مثلن مؤثر) در موردهای دیگر، همزه ی میانی کلمه های عربی، یا حتا کلمه ها خارجی را پیش از این، به صورت «ئ» یا «ـئ»، در واقع به صورت دندانهای كه روی آن علامت همزه قرار میگیرد، مینوشتیم. به این ترتیب، مشكل ما در نوشتن بسیاری از كلمهها حل میشد. مانند: مسئله، تخطئه، هیئت، توطئه، پنگوئن، ائتلاف، دنائت، سوئد، تئاتر و…
اما حالا معلوم نیست چرا باید این قاعده ی محكم در هم شكسته شود و ما برخی كلمهها را با «أ» بنویسیم و برخی دیگر را احتمالن چون زشت و بدنما میشوند، به حال خود رها كنیم؟ مثلن ننویسیم «ائتلاف» یا «دناأت»؛ چون این جا دیگر مسخره بودن «أ» كاملن آشکار است.
چند وقت پیش، در جایی میدیدم «خلئی» را به این صورت مینوشتند «خلاای». مسلمن چنین اشتباهی بهسبب بیاعتنایی نسبت به همان همزه ی روی كرسی است. یكی دیگر از كارهای نامعقولی كه این روزها خیلی هم مد شده است، آوردن ضمیرهای ملكی، پس از کلمه ها، به صورت منفصل است. مثلن مینویسند «كتابام»، «دست ات»، «صورت اش». و از آن جایی كه چندان استدلال و منطقی پشت این كار نیست، گاهی حتا شناسه را هم از فعل جدا میكنند و مثلن مینویسند: «رواناند» و نمیدانند كه یا باید شناسه را از فعل جدا كنی یا ضمیر ملكی را از كلمه، تا این دو با هم اشتباه گرفته نشود. مثلن وقتی میگویی «من خود خود كتابم»، اگر «كتابم» را «كتابام» بنویسی، طرف مقابل به اشتباه نمیافتد و منظور تو را این طوری برداشت نمی كند: «من خود خود كتاب من!»
این موضوع هم به خودی خود یك اشكال بسیار بزرگ دارد. این اشكال وقتی پدید میآید كه كلمه به «دال» یا «ر» یا «ز» یا «ژ» یا «زال» ختم شود. مثلن «همه آهم، همه دردم» باید نوشته شود: «همه آهام، همه دردام» كه اصلن خواندن كلمه را با مشكل مواجه میكند.
بنابراین، همه راحتتریم كه ضمایر ملكی را بعد از کلمه های كه به حرف صامت ختم میشوند، بچسبانیم و شناسهها را هم بچسبانیم؛ به جز در موارد كاملن واضحی مثل: «من الان خانهام.»
یكی از كارهایی كه امروزه اصلن معمول نیست و در گذشته معمول بود، چسباندن «ب» بر سر اسمهایی است كه آنها را تبدیل به قید میكند. مثلن «بجا»، «بموقع»، «بویژه»، «بنام»، «بسزا»، «بخوبی» و… من این چسباندن «ب» را خیلی میپسندم، ولی دیگر نمیتوانم آن را به كار ببرم. البته، جدانویسی «ب» اشكالی به رسم الخط و خوانایی آن وارد نمی كند، اما مشخص شدن قید در جمله، از مزایای این كار است. این جمله را در نظر بگیرید: «او شهرت بسزایی داشت، اما به سزای بدی رسید.» تفاوت «به سزا» با «بسزا» در این رسمالخط، كاملن روشن میشود.
برخی دوستان نوگرای ما کلمه های مثل «بندگی» و «بیچارگان» را به این شكل مینویسند: «بندهگی» و «بیچارهگان». نادرست بودن چنین نوشتاری، آن قدر واضح است كه من فكر میكنم اصلن نیاز به توضیح نداشته باشد. وقتی ما كلمه ی «بیچاره» را به تنهایی مینویسیم، آخر این كلمه به كسره رسیده است و در فارسی معمول است كه کلمه های كه آخرش كسره دارد، به جای آن كسره از «ه» استفاده میشود، اما هیچ وقت و هیچ جا كسره وسط كلمه را با «ه» پر نمیكنیم. اگر این طور بود كه «پیرمرد» را هم باید «پیرهمرد» مینوشتیم. استدلال بعدی به تاریخچه ی این كلمهها برمیگردد. در قدیم به جای «ه» آخر كلمه، حرف «گاف» وجود داشته است. مثلن میگفتهاند: «برنامگ» به جای «برنامه» وقتی ما مینویسیم «بیبرنامگی»، در واقع این «گاف» به سرجای اصلیاش برمیگردد و به جای «ه» مینشیند؛ همانطور كه «خندق» هم معرب «كندگ» است و «كندگ» همان «كنده».
نكته ی دیگر، جدانویسی بیش از اندازهای است كه این روزها رایج شده است. استدلال جدانویسان هم مشكل شدن نگارش فارسی است. به نظر من آنچه اهمیت بیش تری دارد، دریافت ذات زبان فارسی است. وقتی ما كلمهای مانند «كتابخانه» را جدا میكنیم و «كتاب خانه» مینویسیم، ذهن ناخودآگاه به این سمت منحرف میشود كه میان دو كلمه یك كسره قرار دهد و آن را «كتابِ خانه» بخواند. استقلال کلمه ها در فارسی اهمیت زیادی دارد و برای کلمه های مركبی که واحد معنایی جدیدی میسازند به تر است آنها را سر هم بنویسیم. وقتی میگوییم: «جوانمرد»، این كلمه نه «جوان» است و نه «مرد»، بلكه تنها و تنها «جوانمرد» است. سرهم نویسی هم چندان كار مشكلی نیست. خواندنش هم نمیتواند مشكل باشد، چون نخست با ذات زبان فارسی همخوان است و دوم آن که صدها سال این كلمهها سر هم بوده اند و مشكلی برای كسی ایجاد نشده، اصلن اصل پیوستهنویسی، یكی از قاعدههای اولیه ی هر زبانی است. این اصل به پویایی زبان كمك میكند و اجازه میدهد كلمههای تازهتری وارد زبان شود.
همه جا نباید سالم نوشت
بسیاری از زبانشناسان، معتقدند كه باید زبان را رها كرد تا راه خودش را برود. «گیردادن» به نادرست بودن این كلمه و آن تركیب، كار درستی نیست؛ چرا كه خواهی نخواهی زبان تغییر میكند و دست ما هم نیست كه جلو تغییرهای آن را بگیریم. بنابراین، وقتی دیدی دوستت دارد به تو میگوید: «خواهشن!» ولش كن بگذار بگوید؛ چون درست كردن زبان كار تو نیست.
من هم “تا حدی” این نظر را قبول دارم، اما دلم میخواهد تبصره ای هم به آن اضافه كنم. واقعن زبان راه خودش را میرود و ما نمی توانیم جلوی پیشروی آن را بگیریم، اما می بینیم كه بسیاری از نشرهای معتبر، كتاب های فراوانی وارد بازار می كنند كه در آنها زبان، كاملن سالم و صحیح است و در متن آنها «خواهشن، ماهشن» پیدا نمیشود. مجله های زیادی وجود دارد كه ویراستار دارند و ویراستاران، با صبر و حوصله، مراقب سلامت زبان این نشریاتند. اما در عوض، شما كافی است تلویزیونتان را روشن كنید تا گوینده ی پشت سر هم بگوید: «میریم كه داشته باشیم.» به نظر من، هر حوزهای از نظر زبانی، به سمتی میرود كه مخصوص آن حوزه است. زبان در كتابها و حتا ترجمههای معتبر، سالم و زیبا باقی خواهد ماند، اما هیچ كس نمیتواند كسی را وادارد كه از فلان كلمه استفاده كند یا نكند. چند وقت پیش، یكی از دوستان نویسندهام، نامهای تنظیم كرد تا به دادگاه ارایه كند. هنگام مشورت با وكیل، وكیل فورن متن این دوست را خط خطی كرد و از یك «میرزا بنویس» خواست تا این متن را به گونهای دیگر تنظیم كند. دوستم میگفت میرزا بنویس، متن مرا پر از غلطهای فاحش كرد، اما وكیل اصرار داشت كه متن اولیه ــ كه سر راست و سالم نوشته شده بود ــ جز گمراه كردن ذهن مأموران و قاضی دادگاه، حاصل دیگری به همراه ندارد. مثلن یكی از جملههای این نامه، چنین بوده است: «با توجه به پرونده، خواهشمند است حكم لازم را صادر فرمایید» كه به این صورت، تغییر شكل یافته بود: «اكنون باتوجه به محتویات پرونده و عرایض فوقالذكر، مستدعی است بنده را از اتهام مطروحه بری و حكم مقتضی این جانب را صادر فرمایند.»
بدون شك، هیچ كس توانایی این را ندارد كه ادبیاتِ دادگاهها را تغییر دهد؛ هیچ كس هم نمیتواند نویسندگان فاخر را وادار كند تا نادرست بنویسند. زبان هر حوزه ای برای خودش راهی دارد كه آن را طی میكند. زبان كوچه بازار هم مسیر خودش را میرود. كلمه های جدید ساخته میشوند، به كار میروند و به فراموشی سپرده میشوند یا در زبان باقی می مانند؛ چه نادرست، چه درست.
در باب خروارها وسواس ویراستاری
برخی از ما ویراستارها آن قدر در كج و پیچ كلمهها و جملهها افتادهایم كه دیگر خواندن یك متن ساده هم برایمان مشكل شده است؛ مگر این كه این متن را قبلن یك نفر مثل خودمان ویرایش كرده باشد. درباره ی خود من، كار به جایی رسیده بود كه مداد در دست، كتاب میخواندم. همین طور كه میخواندم، اگر خدای نكرده مثلن میدیدم كه نوشته شده: «هوم! گندهتر از گالهت فرمایشات میكنی، حریف!» (سطری از هیوز با ترجمه ی شاملو)، زود كلمه ی «فرمایشات» را به «فرمایشها» تغییر میدادم. برخی جاها هم كه با مدادكاری نمیشد كرد، مثل وقتی كه داشتم تلویزیون نگاه میكردم و وسط سریال، زیرنویس رد میشد، توی ذهنم طوری جمله را میخواندم كه كاملن ویرایش شده و پاكیزه باشد.
توی دانشگاه هم سرِ كارآموزی در خبرگزاری و درس تنظیم خبر، نمره ی چندان خوبی نیاوردم (با عرض معذرت از همه ی مخاطبان كتاب ماه كودك و نوجوان كه هر هفته ممكن است سری هم به صفحههای خبر مجله بزنند و دستپخت مرا بخوانند)؛ چون هركاری میكردم، نمیتوانستم به خودم بقبولانم كه جملههای ساده و راحت و قابل هضم را به جملههای پرتكلف خبری تبدیل كنم. مثلن استادم به من میگفت: جمله ی: «او گفت: این طرح در مراحل سامان دهی است.» كوتاه است و حرفی برای گفتن ندارد. تو باید بنویسی: «وی ضمن ابراز این مطلب كه این طرح در مراحل سازمان دهی قرار دارد، افزود»، اما من زیر بار نمیرفتم و دفعه ی بعد، باز هم جملهها و گفتهها را كوتاه و مستقیم تحویل استاد میدادم. استادم معتقد بود: «با این جور خبر تنظیم كردن، خواننده خبر را جدی نمیگیرد. فكر میكند خالهاش دارد برایش داستان تعریف میكند.» من هم معتقد بودم كه جملهها باید بیتكلف باشد. بماند.
آن چه خواندید، مشتی بود از خروارها وسواس من در رو به رو شدن با كلمهها و جملهها. تا این كه به برکت پدیده ی جدید اینترنت، با وبلاگها آشنا شدم. فضای باز اینترنت اجازه میدهد هركسی، هرچیزی كه دوست دارد، بدون هیچ قاعده و قانونی، در اختیار بقیه قرار دهد و این موضوع، برای من جذابیت بی پایانی داشت. آن قدر در كار وبلاگخوانی پیش رفتم كه یك صفحه از هفته نامهمان را به کل به مطالب وبلاگها اختصاص دادم. اتفاقن صفحه ی بسیار جذابی هم از كار درآمد. اما این وسط یك مشكل بزرگ پیش پای من بود. اغلبِ وبلاگنویسها نه تنها قاعدهها و قانونهای ویرایش را رعایت نمیكنند، بلكه هر جملهشان برای زبان فارسی مصیبتی به حساب میآید. اوایل مینشستم و جمله به جمله وبلاگها را ویرایش میكردم، اما بعدن با خودم فكر كردم این طوری دارم قسمتی از هویت مطلبها را هم میگیرم. بنابراین، مجبور شدم قدری چشمپوشی كنم و با نهادن مطلبها در گیومه، خودم را راحت كنم.
پس از مدتی، خواهی نخواهی وبلاگ ها بر ذهن من اثر گذاشتند و حالا راحت هر متنی را میخوانم. شما هم اگر ویراستارید و مشكل مرا دارید، میتوانید سری به وبلاگ ها بزنید. مطمئن باشید نگاهتان «تعدیل» میشود!
– – –
برگرقته از: کتاب ماه کودک و توجوان
از: شورای گسترش زبان فارسی