ساكت، مانند طلاي پخته در
دستهاي
جزغاله.
***
بيكران، خاكستري،
نزديك آن سان كه سراسر گم ميشود
سيماي خواهرانه.
***
همهي نامها، همهي
نامهاي
برافروخته. چه بسيار
خاكستر متبرك. چه بسيار
خاك انباشته
بر
روشنايي، بس
حلقههاي
روشن روح.
***
بيكران. خاكستري. بي-
تفاله.
***
تو، آنجا.
تو با آن غنچهي
صورتيِ تلخ،
تو در شط شراب.
***
(آيا مرخص نكرد
ما را نيز، در اين ساعت؟
چه خوب،
چه خوب، كه كلامت اينك درگذشته است.)
***
ساكت، مانند طلاي پخته، در
دستهاي
پخته، پخته.
انگشتان، تُردِ دودي، مانند هالهها، هالههاي هوا
در پيرامون.
***
بيكران. خاكستري. بي-
نشان.
شاهبانو-
مانند.