خیلی ناگهانی
شنیدم طنین باستانی از من رفته است
مثل جلیل از کلمات
□
تنم نمیکشد
از شکاف پنجره
دلم به لباسهایی بند است
که بر سوابق شریف
بستری شدن را افزودهاند
از حالا چگونه سر کنم با این کلمات؟
وقتی خلیل از آنها رفته است
□
ای ابراهیمِ سرگردانِ بی مشتری!
از آنچه فکرش را میکردی
اوضاعِ حرفها خرابتر است
بر حال این نشانههای ناچیز
نوحهای بخوان!
بر جلیل وُ
بر خلیل
□
هرچه ببیشتر بگذرد
قدر سگها را بیشتر میدانیم
در عزاداری شاد آینده
در مناسک وفاداری
در آن سالها
که بدون همه به سر شود
بدون سگها نمیشود
۱۳ شهریور ۹۹