ساختگرایی چیست؟
واژه ساختگرایی که از ریاضیات وفیزیک به زیست شناسی و از آنجا به زبانشناسی، روانشناسی، جامعه شناسی و اقتصاد راه یافت در سال ۱۹۵۸ با مردم شناسی ساختاری لوی ستروس باب روز شد و در سالهای ۱۹۷۰ – ۱۹۶۰ ورد زبان همه بود.
ساختار یعنی نظام در هر نظام همۀ اجزاء به هم ربط دارد، به نحوی که کارکرد هر جزء وابسته به کل نظام است وکل نظام به کاکل اجزاء می چرخد، عین ساعت در هر نظام هیچ جزیی نمی تواند بیرون از کار اجزاء چنانکه هست .باشد به همین جهت کل نظام
بدون درک کارکرد ،اجزاء قابل درک نیست پس ساختگرایی بک نظام فلسفی نیست بلکه یک شیوه درک و توضیح است. در ،ادبیات منظور از ساختگرایی بیشتر به معنای نظامی است که بر پایه زبانشناسی ساختاری استوار است به موجب این رشته از دانش زبان یک نظام ارتباطی است و در آن بین دال و مدلول باید فرق گذاشت. مدلول ،محتوا یا به زبان فنی پیام کسی است که سخن میگوید ،دال یا علائم ،نوشتاری مجموعه نشانه هایی است که این پیام را میرساند.
وظیفه نقد ساختاری از سه مرحله تشکیل میشود
۱ – استخراج اجزاء ساختار اثر .
۲ برقرار ساختن ارتباط موجود بین این اجزاء
نشان دادن دلالتی که در کلیت ساختار اثر هست. به همین جهت در نقد ساختاری بر عکس نقدسنتی دانشگاهی که ارتباطی بین اجزاء یافته برقرار نمیشود، پیوسته سخن از کلیت اثر است و از این رو نقد ساختاری را نقد کلیت هم می خوانند.
ابزار اصلی نقد ساختاری دانشی است به نام «نشانه شناسی که کارش بازشناسی پیکره های دلالتگر است. بدین جهت نقد ساختاری را نقد صوری یا پیکره گرا هم میگویند. در نقد ساختاری پیکره گرا به پیکره های دلالتگر بیش از ذهن آفریننده اثر توجه .دارند نقد ساختاری شعبه های گوناگونی :دارد اگر به ارزش سیاسی-اجتماعی واژه ها بپردازد ساختگرایی معناشناختی است اگر روابط ساختار اثر را با رویدادهای زندگی فردی و ساختار روانی نویسنده ،بسنجد ساختگرایی روانشناختی خوانده میشود و اگر به هم ارزی مسائل اجتماعی – اقتصادی با ساختار اثر توجه کند ساختگرایی تکوینی نام میگیرد.
