ای بصیرت متواضع من
درطبقه ی چندم چشم باز می کنی
به ارتفاع
به قد بلندی از کلماتم که
مدام آب می رونددرماهیت چشم
بیاویز مرا از بند رختی
تا تفاله ی کلمات را بخشکانم
در وعده های موعود
بگو چراماهیت اندوه متناقض است درآب
واسکله تقاضای بزرگی دارد
برای ترخیص
برای اجتناب از کفاره های مرطوب
در بلوغ اجناس
ای غریق
ای سرسپرده
پیش از احاطه شدن چیزی نشانم بده
که به تکامل تدریجی کلماتم نوک بزند درچشم
بگوچگونه پشت به امواج بایستم
و به آبها بگویم که لایه های زیرین همیشه
شکل متخاصمی ندارند
از تو که شکل شکسته ای از
تکه های مرموز یک اتفاقی
مسیر افتادن را می دانی
می دانی مرگ با قایقی شکسته چه می کند
با تصور وارونه نشسته بر دیوار لنچ
سری تکان بده به عبور
به رفتن اسکله از خیابانی که مسیر نمی شناسد
دغدغه ها ی نفوذی دارد در چراغ قرمز
بگو چرا
بوق های ممتد از خصائل امواج بلندتراست
تا چشم باز کنم به ارتفاع
به قد بلندی از کلمات که مدام آب می رود
القادرون البکاء
آنها که قادر بودنددر غلظت آبهایت گریستند
با سکانس های معلق
در سکانس های معلق
که هرچه عمیق می شویم
غریق می شویم
ای غریق ای سر سپرده
علامت بده به وزیدن
به بادبانهایی که معلق اند دراوضاع
به اسکله که بدهکار است به اجناس
به گم که لابلای قرمزی ناپیداست
که پنهان را هرچه می کنم
هویدا می شود در خیابانی
فریبا حمزه ای