ایبنا
– سوزاندن کتاب در جهان موضوع جدیدی نیست؛ شی هوآنگ تای، امپراتور چین معتقد بود اگر همه مدارک و کتابهای موجود در قصرش را بسوزاند تاریخ با وی آغاز خواهد شد. وقتی مغولها در سال ۱۲۵۸ میلادی به کتابخانه بغداد حمله کرده و کتابهایش را سوزاندند، مرکب همه کتابهای سوخته جاری شدند. با این حال سوزاندن کتاب به شکل فعلی پدیده نسبتاً جدیدی است.
ماتیو فیشبرن، نویسنده اثر «کتابهای سوزان» میگوید: «پدیده سوزاندن کتاب به شکل امروزی از میانه قرن بیستم آغاز شد. حقه تبلیغاتی که در طول جنگ جهانی دوم اتفاق افتاد.»
این پدیده نخستینبار در سال ۱۹۳۳ میلادی رخ داد. نازیها در برلین و چند شهر دیگر دهها هزار جلد کتاب از جمله آثار زیگموند فروید و جک لندن را سوزاندند. آنها معتقد بودند نژاد برتر هستند. علاوه بر این، اعتقاد داشتند کتابهایی که از دیدگاه آنان نامناسب است، باید به دست آتش سپرده شود. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازیها میگفت: «کتابهای قدیمی را باید آتش زد تا آثار جدید از خاکستر آنان در قلبمان شکل گیرد.»
در واقع ایجاد صنعت چاپ و همچنین افزایش رسانههای جمعی موجب شد اتفاقات سال ۱۹۳۳ شکل گیرد. با وجود اینکه آثار دستنویس به دلیل نادر بودنشان بسیار ارزشمند بودند اما افراد کمی به این دستنوشتهها دسترسی داشتند و همه انسانها از اهمیت انتشار دانش در میان افراد مطلع نبودند.
اصطلاح کتابکُشی نیز به همین دلیل شکل گرفت. در این دوره سوزاندن کتاب فقط برای از بین بردن کتابها نبود، بلکه به یک نماد تبدیل شده بود. سوزاندن عقاید برای اثبات حقیقتی برتر که توسط رژیم نازی عرضه میشد.
البته طبق آمار موزه یادبود هولوکاست در آمریکا، سوزاندن کتاب نخستین بار در سال ۱۹۳۳ رخ نداد. در سال ۱۸۱۷ و در سیصدمین سالگرد ایجاد مذهب پروتستان توسط مارتین لوتر، دانشآموزان آلمانی کتابهای غیرآلمانی را سوزاندند. بنا بر گفته فیشربرن سوزاندن کتاب در دوره نازیها تقلید از پیشینیان بود. در دورهای که سوزاندن کتاب تأثیر بزرگی در بیسوادی مردم داشت.
در این میان
هرگاه کتابی میسوزد کلمات همانند مردم سوگوار میشوند.
برخی از نویسندگانی که کتابشان توسط نازیها سوزانده میشد، خوشحال بودند زیرا مردم ساکن در کشورهای انگلیسیزبان به خواندن این آثار مشتاقتر میشدند. البته نازیها واقعاً مایل بودند جامعه را از عقایدی خاص دور نگه دارند و متاسفانه بیشتر از انتظار دیگران در این کار موفق بودند.
در سال ۱۹۴۵ میلادی و پس از اینکه متحدین نازیها را شکست دادند برلین شاهد کتابسوزی دیگری بود. این بار سوزاندن کتابهایی که عقاید نازیها را ترویج میدادند. دولت آمریکا در این کار دست داشت و کتابها را به صورت مخفیانه از بین بردند و مثل نازیها در ملآعام کتابها را نسوزاندند.
کمی بعد، این اتفاق در ایالات متحده نیز رخ داد. در دهه ۴۰ و ۵۰ میلادی و در دوره جنگ سرد، آمریکا از کتابهایی که سیاستهایش را زیر سؤال میبرد وحشت داشت. سازمان آموزش و پرورش در نیویورک نظریه سوزاندن کتابهای درسی را، که با سیاستهای کشور سازگار نبود، مطرح کرد. بسیاری از کتابسوزیها در شهرهای مختلف رخ داد و تفاوتش با عمل نازیها این بود که این اتفاق را در سطح کشور انعکاس ندادند.
سال ۱۹۵۳ میلادی بود که سازمان کتابخانهها و همچنین ناشران آمریکایی بیانیهای با عنوان «آزادی برای خواندن کتاب» منتشر کردند و آیزنهاور، رئیسجمهور وقت آمریکا از دانشآموزان خواست به کسانی که کتاب میسوزانند نپیوندند.
«فارنهایت ۴۵۱» نوشته بردبری در سال ۱۹۵۳ و در میانه اتفاقات آن سالها منتشر شد. انتشار این کتاب نشان از پایان دوره کتابسوزی داشت. نازیهای این کار را آغاز کردند و آمریکاییها ادامه دادند اما این اقدام هیچوقت شکل عادی به خود نگرفت. هرچند از هر کتاب نسخههای مختلفی در دنیا وجود دارد اما هر کتاب ایده خاصی را عرضه میکند و نابود کردن یک کتاب راهی برای جلب توجه است حتی اگر کتابسوزان به هدف نهایی خود نرسند.
سوزاندن کتاب هنوز رخ میدهد. نظامیهای القاعده در مالی در سال ۲۰۱۳ کتابخانه تیمبوکتو را سوزاندند. در سال ۲۰۱۵ داعش کتابخانه موصل را سوزاندند. در نتیجه با اینکه سوزاندن کتاب به شکل سابق دیگر وجود ندارد اما با شرایطی که در کتاب «فارنهایت ۴۵۱» ترسیم میکند این خاطره در اذهان مردم باقی مانده است و کلمات در آتش تصویر وحشتناکی است که به آسانی از ذهن مردم پاک نمیشود زیرا هرگاه کتابی میسوزد کلمات همانند مردم سوگوار میشوند.
منبه : ایبنا