لازمه کلماتی بیمنطق در جامعهای منطقی
در هر جامعه و نظام مدنی، انسانها در میان دوندگی برای معاش و رهایی از بندهای زندگی مادی، در خلوتی عمیق و معصومانه، به دنبال خویشتن حقیقی میگردند. آن خویشتنی که فراتر از روزمرگیها، نیاز روح به آرامش و سکون است. این نیاز، ناخودآگاهانه، برای تنفس روح و رسیدن به نوعی نیرواناست.
جملهی معروف «انسان به هنر نیاز دارد تا زندگی نابودش نکند»، گویی تجلی این حقیقت است که بیهنری، هلاک روح انسان را به ارمغان میآورد. از میان هفت هنر، شعر و ادبیات جایگاهی ویژه دارند. شعر، بهخاطر سادگی و دسترسپذیریاش، کمهزینهترین و اثربخشترین هنری است که افراد جامعه میتوانند به آن پناه برند؛ گاه بهعنوان خلسهای عاشقانه و گاه عرفانی.
شعر: زبان جامعه در هیاهوی منطق
شاعران در هر عصر، بنا بر نیاز جامعه، کلمات را به نظمی موزون درمیآورند تا دلهای خستهی مردم را آرام کنند. این آرامش، گاه در رکگویی بیپرده و گاه در پیچیدگیهای ایهام بیان میشود. ایهام، ابزاری بود برای گفتن آنچه بیان مستقیمش خطرناک بود؛ چراکه «زبان سرخ، سر سبز را بر باد میداد».
در مواجهه با ستمگران، شاعر گاه آنان را چون ضحاکِ ماردوش به تصویر میکشید و گاه در نهایت ارادت، شاگردی استادی را به جا میآورد. تاریخ نشان داده است که در باتلاقهای منطقی اقتصادی و سیاسی، گاه تنها کلماتی بیمنطق میتوانند آرامش و رهایی را به انسان بازگردانند.
شعر: خلسهای از دل ناخودآگاه
شعر، برخاسته از ناخودآگاه شاعر است. اندیشمندان فلسفه بر این باورند که شاعر تنها تا جایی اختیار دارد که خود را به امواج خیال بسپارد. شعر، زاییدهی تلاطم ذهن است، نه ساحلی آرام. شاعر گاه در قعر دریای خیال فرو میرود و گاه چون خورشیدی از اعماق برمیآید. این هنر، موهبتی نیست که هرکسی بتواند به آن دست یابد. به همین دلیل، جامعه شاعرانش را وارث خرد و روشنایی میداند.
تکامل شعر: از معابد تا زندگی اجتماعی
در گذشته، شعر عمدتاً در معابد رواج داشت و وسیلهای برای ذکر خداوند بود. اما با گذشت زمان و ظهور انسانهایی که تجلی دوگانهی انسانیت و الوهیت بودند، شعر از معابد به میان مردم آمد. عشق به معشوق فانی، نیروی محرکهی شعر شد. این اعجاز کلامی حتی در جوامعی که نوشتن مرسوم نبود، نقشی برجسته داشت.
شعر، صدای لالایی مادران، یادآور جوانی روستاییان، و روایتگر تاریخ ملتی است. اما شاعر علاوه بر دغدغههای شخصی، مسئولیتهایی اجتماعی نیز دارد. او باید از عشق زمینی فراتر رود و به مسائلی چون سرزمین، انسانیت، و آزادی بپردازد.
عمق نگاه شاعر: مرزی میان جاودانگی و فراموشی
نگاه شاعر به جامعه تعیینکنندهی ماندگاری شعر اوست. شاعری که دغدغهی جامعه را تنها در لحظه میبیند، کلماتی میآفریند که با گذر زمان فراموش میشوند. اما شاعری که فراسوی زمانهاش میاندیشد، سخنانش قرنها بعد نیز طنینانداز خواهد بود.
شعر مدح شاهان و وزرا، با مرگ آنان از بین میرود. اما اشعار شاعرانی که از انسانیت و ارزشهای جاودان سخن گفتهاند، همچنان زنده است. آنچه شعر را ماندگار میکند، عمق نگاه و شناخت شاعر از جامعه است.
شعر: زبان حال جامعه
شعر، زبان حال مردمی است که در زمانهای خاص زندگی میکنند. از دوران حملهی اعراب و مغول گرفته تا انقلابها، شاعران صدای جامعه بودهاند. شعر، با ریتم موسیقایی خود، آنچه باید گفته شود را با کلامی زیبا و تأثیرگذار بیان میکند. به همین دلیل، هنر شاعری در هر جامعهای ضروری است.
مسئولیت شاعر و جامعه
شاعر معنای شعر را از جامعه میگیرد. اگر جامعه بیمعنا باشد، انتظار شعری پرمعنا بیفایده است. اما اگر فرهنگی در جامعه حاکم باشد که ارزش هنر و ادبیات را بداند، شاعران سطحی به حاشیه رانده میشوند و گنجینههای شعری جاودان باقی میمانند.
والدین نیز نقشی حیاتی در پرورش ذوق شعری فرزندان خود دارند. اگر کودکان با اشعار بزرگ آشنا شوند، نسل آینده نسلی آگاه و اهل تفکر خواهد بود.
باید گفت: شعر و شاعران، بازتاب تفکر و فرهنگ یک جامعهاند. آنها گاه فراتر از زمانهی خود میاندیشند و گاه از جامعه عقب میمانند. هرچه همسویی میان شعر و جامعه بیشتر باشد، آن سرزمین جان میگیرد و رشد میکند.
در نهایت، این مردماند که باید از جهل و پوچی بگریزند و به صدای شاعران خود گوش دهند. تنها در این صورت است که جامعهای میتواند شاعرانی داشته باشد که خورشید حقیقت را به آنان نشان دهند.