ناتاشا ترتوی که خود از مادری سیاهپوست و پدری سفید پوست به دنیا آمده است از تاریخ سیاهانِ بسیار نوشته است و آن را با شرح حال زندگیِ شخصی اش آمیخته است. کتاب “سرباز بومی” او برنده ی جایزه ی پولیتزر شده است. او شاعری ست که جنوب آمریکا و جغرافیایِ میسیسیپی را به شکلی تاریخ نگارانه و از زبان سیاهان روایت می کند.
وقتی که نوزده ساله بود، ناپدری اش مادرش را که بارها قربانی خشونت های خانگی شده بود را می کشد و ناتاشا این روان زخم را سببِ شاعر شدن اش می داند.
ناتاشا ترتوی متاثر از ییتس، شیمس هینی و اوان بولند است، شاعران ایرلندی که تاریخ ایرلند را به دور از استعمار بریتانیا در شعر احیاء کردند، او زمانی که کتاب “سرباز بومی” را می نوشته، کتاب “شمال” شیموس هینی را بارها خوانده تا تعلق اش به تاریخِ جنوبِ آمریکا را بازگو کند.
ضرب آهنگِ موسیقی بومی سیاهانِ ، ترانه های رپ و هیپاپ در شعرهایش بازسازی و احیاء شده است، سطرهای بسیار بلند و تقطیع کلام بعد از هر چند کلمه از مواردی ست که او به آن ها توجه کرده است.
کتاب “مسیر یادبود” به خاطره نگاری او از زندگیِ مادرش می پردازد که در سال ۲۰۲۰ منتشر شده است و بازتاب های اجتماعی فراوانی را در آسیب شناسی زندگی سیاهان و زنان برانگیخته است.
کتاب ها:
کارِ خانگی (۲۰۰۰)
عکسِ افلیای بلاک ( ۲۰۰۲)
سرباز بومی (۲۰۰۶)
بعد از کاترینا ( ۲۰۱۰)
برده (۲۰۱۲)
بنای تاریخی ( ۲۰۱۸)
مسیر یادبود ( ۲۰۲۰)
شعر زیر به داستانِ تولدِ او اشاره میکند چرا که در آن زمان ازدواج سیاهان با سفیدپوستان در جنوبِ آمریکا غیرقانونی بود و او را کودکی نامشروع خطاب میکردند.
زناشویی بینِ دو نژاد
در سال۱۹۵۶ پدر و مادرم دو قانونِ میسیسیپی را شکستند
به اوهایو رفتند که ازدواج کنند و بعد به میسیسپی بر گشتند
از رودخانه گذشتند و به سینسیناتی رسیدند
شهری که نامش شبیه گناه (sin) تلفظ می شود
مانندِ زنی به خطا در میسیسیپی (mis)
یک سال بعد به کانادا نقل مکان کردند
مسیری شبیه به آنچه در پیش گفتم
زمانی که قطار صیقل سفیدِ برف را قطعه قطعه می کرد
انگار که بردگان میسیسیپی را ترک می کردند
جو کریسمس شخصیت ویلیام فالکنر هم شبیه مسیح در زمستان به دنیا آمده بود
و این اسم را همان روز روی او گذاشتند
که در یتیمخانه رهایش کردند
همان نژادی که در میسیسیپی به گمنامی پیوست
پدرم داشت “جنگ و صلح” می خواند وقتی که این اسم را به رویم گذاشت
نزدیک عیدِ پاک ۱۹۶۶ در میسیسیپی به دنیا آمدم
وقتی که ۳۳ سالم بود، پدرم گفت:
حالا به سن مسیح رسیده ای
مسیح در سن تو از دنیا رفت
بهار بود
و تپه ها در میسیسیپی سبز بودند
من از جو کریسمس بیشتر می دانم
ناتاشا اسمی روسی ست
گرچه من روس نیستم
ناتاشا یعنی کودکِ کریسمس
حتا در میسیسیپی.