کشیدمت بیرون از میان جداره ها، دهلیزها و خون های نرم
کشیدمت از رحمی که ۳۰۰۰ متر عمق داشت
تا روشن کنم برهنگی پوست را
به حرافی حروف کلمه تا لکنت
تا صف اندر صف
در آتشفشانی از تموز
به کجا می روند این جماعت؟
با مردگانی که در خود دارند
مردگان راه رونده
مردگان داغ
رقصنده بر مداری که مرگ را از مرگ نجات می دهد
در انعکاس آب های آزاد رحم
وقتی تولد از مرگ آرام می گیرد
به راستی کدام مرگ در بطن سفید مادری پنهان است؟
رحم ارام مردگان کجاست؟
ان آرامش سفید
ان سوسن پراکنده پرریزان
در شبی برخاسته از زردها
و نوری رونده در ابر
شب چیست؟
جز فاصله ای کوتاه
تا آرامی مرگ
وقتی که از شب از شب خاموش می شود
کشیدمت بیرون از میان حرافی ها
و صدای نازک لهاسا در خانه طنین افکند
«می رویم با معشوقه ای بس زیبا که نامش آزادی است»
باید شتاب کرد برای بیرون کشیدن از پوست
و دوباره رفتن به پوست