شادی من با پیرهنی از تور در لیوانی آب سرد حل میشود و آب همچنان شفاف است. مینوشمش؛ و شفا مییابم. تکهای کوچک از بلور بخار میشود. بر شمیم شکوفه پردهای از نور میآویزد. میبویمش؛ و مینگرم آنگاه که سازی میسازد از خویش و دستی، با انگشتانش از دندانههای شین، در آن پرده مینوازد و از شعری خسروانی آوازهای شیرین میخواند. اما بهصورت دستی بر دستهی ساز هم نمیماند. شکل میگیرد. رنگ میپذیرد. شکل میسازد. رنگ میبازد و اکنون زمان درازیست که به اندوهی بزرگ بدل گشته است.
از کتاب تازه منتشر شده شادی من
نشر خوزان