مفتون امینی در ۹۶ ساله گی در گذشت
با دل خاکستري اش
ميرود و باز ميگردد
خياباني را
که تازه شناخته است
با زخمهاي فراموشش
ميپوشد و در ميآورد
پيراهني را که تازه خريده است
با دست بيخبرش
ميگشايد و ميبندد
پنجرهاي را
رو به باغچهاي که تازه کاشته است
و اين همه را نميداند چرا؟
شايد
شايد که در گوشهاي از همين روزها
با عشق تازهاي آشنا شده است
عشقي
که با زيبايي خود پيش ميآيد و راه ميگشايد
و در تنهايي خود
از اتفاق
به خاطره نميرسد