دیو گفت : چیست از همه چیزها به تو نزدیک تر و چیست از همه چیزها از تو دورتر و
چیست که باز نتوان اورد و چیست که باز نتوان داشت و چیست که نتوان اموخت و چیست که نتوان دانست ؟
دینی گفت : آنچه از همه چیزها به من نزدیک تر است اجل است که چون قادمی روی به من نهادست و من چون مستقبلی دو اسبه بر اشهب ِ صبح و ادهمَ شام پیس او باز می روم و تا درنگری به هم رسیده باشیم