▫️شعر اول: نقره و ماه
ماه
تشنه بود و
در چاه
دلو بینداز!
حالا
تو
ای گوی روشن و سرد
مرا که خوابگردم و
در سرودن مکرر خود
تعبیر کن
که نقره
آب شده
بر من روان می شود
ستاره خوان قطره های تو می شوم
سپیده
در نسیم سیمگون به سرخی می زند
و من
خوابگردی که
ماه را
به تنور خورشید می سپارد و
سیماب آتش می شود
▫️شعر دوم
در لباسم آب می روم
دستم به جایی نمی رسد
کلید را بزن!
در این حباب
چه وحشت ها که نمی وزد
روزها را
از قناره می آویزد و
روزگار
قطره
قطره
رنگ می بازد
دستم نمی رسد
پرده ها را کنار بزن،
نگاه پنجره را گرفته اند.
بگو خواب می بینم
بگو پیدایم می کنی
میان رخت هایی که می پوشاندم
کلید را بزن!
مه آ محقق