و هنوز گاهی
جمعه می ریزد از گلوگاهم
غروب
می گرید پیراهنی سرخ
هستی اما دور
آن قدر که ریزش خاکستر از آبشار پلک هایم اما
هستی دور
دور
ادامه ات گم شده است
“خال”ی ست درون حنجره ام
مک می زنم به نیشکرهایی که ایستاده اند
درون حنجره ام خالی ست
مچاله می کنم بوی جمعه را
در سبدی پر از هسته ی گیلاس
یا تمبر هندی
با چمبره ی عبوس مارهایش
“خال”ی ست درون حنجره ام
هستی دور
ادامه ات گره می خورد به دور فنجان کوچک چای در دو سوی ساکت میز
که یخ زده است
در آستین پیراهنی سرخ
هستی دور
سه خط از پنجره می شود: تو
زاویه هایت باران
نیشکرهای حنجره ام سبز می شود
خال تو
آستین پیراهنی سرخ
و بوی جمعه در چنبره ای عبوس
عبوس تر از “جمعه می ریزد از گلوگاهم”
در نظام نشانه شناختی دال و مدلولی یک زبان، پاره ای از دال ها هستند که بر مدلولی زنانه دلالت می کنند، یعنی اینکه رابطه ی دلالت، ارجاع کلمه ی مورد نظر به شیء واقعی آن، برخاسته از یک تصور زنانه است یعنی از تخیل زنانه نشات گرفته است.
در این صورت ما یک عالم مقال زنانه داریم، حوزه ی گفتاری که یک زن از آن بهره می گیرد با حوزه ی گفتاری یک مرد حتا در ساده ترین زمینه ها قابل تشخیص است، در یک فیلم نامه، داستان یا نمایشنامه اگر پرداخت مناسبی از شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی داشته باشیم، دیالوگ های یک زن از یک مرد به خوبی تشخیص داده می شود، حال وقتی این مسئله را در شعر مطرح می کنیم، با موارد پیچیده تری سر و کار داریم به شکلی که نشانه ها، نمادها، رمزها و کلیدهای معنایی آن شعر از یک ناخودآگاه زنانه یعنی در نهایت، حس، تخیل، تصور و جهان بینی زنانه شکل می گیرد. عالم مقال زنانه در مقابل عالم مقال مردانه یا دچارتردید است، یا آن را نفی می کند و یا به بازنمایی زنانهی آن می پردازد، این تقابل و تضاد در شعر ما و آنچه بعد از فروغ فرخزاد مطرح شده است به شالوده شکنی نظام نشانه شناختی مردانه انجامیده است و حائز بررسی در شعر زنان بعد از اوست.
در شعر ” و هنوز جمعه می ریزد از گلوگاهم…” ما با یک سری رمز و کلیدهای معنایی روبرو هستیم: جمعه، غروب، پیراهن ، خال، حنجره، نیشکر، پنجره و… هر یک از استحاله ی حوزه ی وسیعی از زندگی روزمره پدید آمده است که این روزمرگی به شدت زنانه است . یعنی اینکه عینیت های بیرونی زندگی یک زن به سمت انگاره های ذهنی استحاله می روند و به شکل تکرار سرگیجه آوری در شعر حضور می یابند.
شعر با حرف عطف “و” و دو قید زمان که حاکی از عدم اطمینان و تردید است شروع می شود، پیراهن نمایانگر هستی و وجود زن است و هم آمیزی آن با رنگ سرخ حاکی از واهمه، ترس و شرم یک زن در مقابله شدن با عینیت های زندگی ست. عنوان شعر و بسامد بالای کلمه ی “جمعه” مرثیه گونگی شعر را عیان تر می کند و غیر از اینکه تبادر سطر اسم و چند تصویر در طول شعربا حالت گریه و هق هق، نمایانگر در هم تنیدگی عناصر محیطی پیرامون شاعر با بغض و اندوه زنانه ی اوست (می گرید پیراهنی سرخ.آبشار پلک هایم. زاویه هایت باران)
نگرانی شاعر از “خال”ی ست که درون حنجره ی او خالکوبی شده است، یعنی سندیتی که بر او زده اند، برچسب هویتی که بر او چسبانده اند و هیچ وقت محو نمی شود، هم او را از گفتن باز می دارد و هم به گریه منجر می کند، تردیدی که در آخر از خالی یا تهی بودن خود حس می کند؛ توجه کنید به جناس لفظی میان این دو کلمه.
دو نوع فعل در طول شعر وجود دارد: ماضی نقلی ( گم شده است. ایستاده اند. یخ زده است) و مضارع اخباری (می ریزد. می گریزد. مک می زنم. مچاله می کنم. گره می خورد. سبز می شوند. می ریزد.) و جدل موجود میان استمرار گذشته و آینده شاعر را به مقابله می طلبد. شاعر نسبت به یک عشق آرامش بخش که با دو فنجان کوچک در دو سوی میز شروع می شود، احساس غبطه و حسرت می کند. زندگی روزمره ی خود را به یاد می آورد، سبدی پر از هسته ی گیلاس و نه خود گیلاس، تمبر هندی که به شکل حنجره ی مارهای عبوس است و نسبت به دور بودن این عشق آرمانی ( واژه ی دور پنج بار در طول شعر تکرار شده است و پربسامدترین واژه ی شعر است) و خیال باطلی که سه خط از پنجره را اشغال می کند فاصلهی سنگینی می بیند.
در پاراگراف چهارم شعر، نیشکرهای حنجره اش سبز می شوند و امید باروری شکل می گیرد ولی با اطمینان منفی پایان شعر تکذیب می شود. نگاه شاعر جزئی بین و توامان زنانه است: توجه به بو ( بوی جمعه) و طعم (گیلاس، تمبر هندی) و فعل لمس کردن. در تمام شعر رابطه ی بین پیراهن سرخ که تبلور وجود زنانه ی شاعر است با محیط پیرامون تنها آستینی ست که حالتی انتزاعی و تجریدی پیدا کرده است و این رابطه با فعل های یخ زدن و ساکت ماندن، عقیم و متوقف می ماند. شاید دو فنجان کوچک خبر از طالع و آینده ی او بدهد ولی سکوت و نسبت دادن آن به میز که شیء گونگی ستبری دارد همه چیز را منحل و منهدم می کند.
این شعر یکی از مصادیقی ست که جهان بینی و هویت زنانه در آن بازنمایی شعری پیدا کرده است، شعر بدون اسم شاعربه امضایی زنانه می رسد. لحن، نرمی و تصور زنانه در آن به شکل وجه غالبی برجسته است و زندگی روزمره ی یک زن را به رخ می کشد. در ضمن شعر از ضربآهنگ ساده، ملموس و زنانه ای برخوردارست.