الیف شافاک نویسندهی فمینیست ترکیهای و فعال حقوق زنان در سال ۱۹۷۱ در استراسبورگ فرانسه به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات در دانشگاه آنکارا، سالهاست به تدریس در دانشگاههای مختلف مشغول بوده و اکنون در دانشگاه آکسفورد تدریس میکند.
الیف شافاک به دو زبان ترکی و انگلیسی کتابهایی دارد و تا امروز ۱۶ کتاب نوشته است که ۱۰ تای آنها رمان است. رمانهایی از قبیل حرامزادهٔ استانبول، ملت عشق و سه دختر حوا. کتابهای او به ۴۹ زبان در سرتاسر دنیا ترجمه شده و موفق به دریافت نشان شوالیه در ادبیات و هنر شده است. او همچنین فعال سیاسی حقوق زنان و اقلیتهاست.
پدر الیف شافاک، نوری بیلگین نام داشت که فلسفه خوانده بود و مادرش شافاک آتایمان، دیپلمات بود. الیف شافاک نام مادرش را به عنوان نام رسمی خود انتخاب کرد که به فارسی همان «شفق» است.
چرا از نوشتن داستان کوتاه منصرف شدم ؟
در پاسخِ این سؤال که از چه رو چهار پنج سال پیش ، از نوشتن داستان کوتاه دست کشیدم وترجیح دادم که رمان بنویسم از خودم نیز سؤ ال کردم . “چگونگی ” این گذر و تغییر رویه را اگر هم به تمامی ندانستم اما بعدها یه این چرایی فکر کردم . من اگر داستان کوتاه را ترک کردم در عوض خیلی از عناصر آن را با خود به رمان آوردم . بدین طریق رمان هایی نوشتم که در آن فصه ها تو درتو بودند . به بیانی دیگر داستان های کوتاه را جهت پرورش ویه جریان انداختن کانال های ساختار رمان بکار گرفتم . فکر می کنم پاسخ این پرسش هم در این نکته نهفته است . من نه یک قصه بلکه قصه ها می خواستم بنویسم . یعنی درون یک قالب داستانی ، وجود خیلی از داستانها را می خواهم که باهم در تضاد ، وحدت و همبازی بودن باشند واز این شیوه خوش ام می آید . از این بازی با کودک درون شدیدا لذت می برم و با این بچگی کردن ، خودم و روح ام را خیلی خوب مطرح و بیان می کنم . ساختار رمان کلاسیک هر چقدر هم با این شیوه کنار نمی آید اما ساختار رمان کلاسیک را تحت تأثیر قرار می دهم و وبه نفع خلاقیت ام تغییر می دهم و هنگامی که این کار را انجام می دهم از داستان کوتاه و تجارب گذشته ام در حیطه کوتاه نویسی قصه ، در مقیاسی وسیع فا یده می برم .
به طور قطع دروضعیتی پراز ازدحام . من در سکوت کار نمی کنم ، نمی توانم فکر کنم و حسی مرا بر نمی انگیزاند. از سکوت محض و خالص ، مثلا از بی صداییِ کتابخانه هیچ خوش ام نمی آید . حتما باید صدایی باشد ، حتی اگر امکان داشت محیطی سر شار از سرو صدا. از اینجا و آنجا باید سر و صدایی به گوش ام برسد .
بعضی نویسندگان هر روز به طور مرتب و مداوم می توانند بنویسند . مثلا روزانه ساعات خاصی را به این کار اختصاص می دهند . من این شکلی نمی توانم بنویسم . بعضی اوقات هیچ چیزی نمی توانم بنویسم و خیلی چیزهای دیگراست که اولویت زندگی ام را تشکیل می دهند. بعضی زمانها هم به چیزی غیر از نوشتن نمی توانم فکر کنم. تمام لحظه های هستی ام را این فکر و مشغولیت در بر می گیرد .از این منظر که نگاه بکنی می توانم بگویم که فرمول خاص و ویژه ای برای نوشتن ندارم.
موقع نوشتن به خیلی از عرصه ها فکر کرده و آنها را می پرورانم . بخصوص وقتی متن هایی می نویسم که ساختار تاریخی شان ارجحیت دارد بیش از همیشه به پزوهش می پردازم . اینها رابرای کسب معلومات انجام نمی دهم .در رابطه با موضوع به خیلی چیزهای منتشر شده توجه می کنم . دستاوردهای های مربوط به آموخنه هایم را با حس ودردی درونی می آمیزم وبه آنچه که در من رسوب کرده اهمیت می دهم . عموما هم آنچه مرا هدایت می کند ذاتا همین ته مانده ها و رسوبات است .
—————-
منبع:
هِجه ، شماره ۴۷- ۴۶ ، ۲۰۰۰
One Comment
فریبا حاجدایی
صحبت شافاک در مورد تلفیق تکنیک داستان کوتاه و رمان برایم جالب بود و ممنون از برگردان خوب جناب ذیحق.