نگار خیاوی ( شاعر آذربایجانی)
مترجم : علیرضا ذیحق
آتشپاره ها
بمب ها ،
خوشه – خوشه که می ریزند
: پنجره به نجوا می گوید
تازه می فهمم این دِلَک ام
چرا دیر زمانییست
! اینچنین غمناک است
در نگاهی به بیرون از پنجره
نه گردبادی هست و نه تند بادی
باران نیز نیست
اما گنجشک های هماغوش با برگها
همپای درختان
سخت در لرزند !
خیره به دورها و دورترها
اتفق را تیره می بینم
و غریق ِ دود و مِه ،
و زمین را
چند پاره ی شکافته !
و به این آتشپاره های پرغریو
: که چنین شتابانند می گویم
وقتی هیچ چشمی
به انتظارتان نیست
این همه جان کَندَن برای چی ؟
چایی تازه دم دارم
بیایید و نوش کنید
شاید که خشم شمایان فرونشیند
و با این همه خسنگی
تا ابد
خوابتان بگیرد !
خرداد ۱۴۰۴







