فليثيانو روئلاس(۱) از کساني که جلوتراز او بودند، پرسيد : «چرا اينقدر يواش ميرويد؟ اينطوري خوابمان ميگيرد. مگر نبايد زود آنجا برسيد؟» گفتند: «فردا کلة سحر ميرسيم آنجا.» اين آخرين حرف... ادامه متن
فليثيانو روئلاس(۱) از کساني که جلوتراز او بودند، پرسيد : «چرا اينقدر يواش ميرويد؟ اينطوري خوابمان ميگيرد. مگر نبايد زود آنجا برسيد؟» گفتند: «فردا کلة سحر ميرسيم آنجا.» اين آخرين حرف... ادامه متن
کلیه حقوق این سایت برای وبسایت ادبی مرور محفوظ می باشد.