«دورهگرد»
زور ميزنم تمام روز…
زور ميزنم…
صداي روشن نوروز درآورم…
از حفرهي تاريك زورنا!
«حال نو»
به راه افتاده از سال نو
به جست و جوی حال نو
راه که نیست
بیراهه ام
بیراهه که از میان بهار می گذرد.
«نوروز»
از راه رسیده بادی که بر تنش پیراهن بهار با دکمه های باز
درختان بی قرار شوند
ترانه از شب بگذرد کوچه از رویای روز نو
گذشته گذشته گذشته ها برگردند
تاریکی را از کمد بیاورم بیرون
کلمه های خاک گرفته، خنده های دور، خرت و پرت های دلم
دلم را پهن می کنم زیر آفتاب
دلم را لمس می کند هوای تو
هوای تو در این سبز پیچیده در باد
رویای تازه تازه تازه تر.
«در بند»
بهاری هست
بهاری که با شاخه ها و شکوفه هایش
فرو می آید
در میله میله میله های ایستاده در برابر ما.