و بند جیحون از هر جانبی گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان؛ چنان که در نامهای خواندم از آموی که پیرزنی را دیدند یکدست و یکچشم و یکپای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنجهای خراسان از زیر زمین بیرون میکنند، من نیز بیامدم تا لختی ببرم! و امیر از این اخبار بخندیدی؛ اما کسانی که غور کار میدانستند، بر ایشان این سخن صعب بود
